انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

Title-less

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۸۶، ۱۰:۵۷ ب.ظ
خواستم چیزی از حسین بنویسم ولی از خودم پرسیدم آیا به نوشته های من نیازی هست؟

قلم ایستاد...

  • میثم فکری

نظرات  (۲۴)

  • فرشته امینی
  • سلام
    چه زیبا..... همیشه نوع نوشتن شما را دوست دارم
    راستی آقای فکری ما را به یاد می آوری ؟؟؟
    درسته برنامه تموم شد ولی ای کاش باز یه یادی هم از ما می کردی
    من نیز آپم
    موفق باشید
    یا حق
    سلام..
    خاک تو سرم دیر کردم..
    شرمنده..
    فرمانده ی عشاق دل آگاه حسین است
    بیراهه مروساده ترین راه حسین است
    ازمردم گمراه جهان راه مجویید
    نزدیک ترین راه به الله حسین است
    یا علی
    ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
    بساط گریه برای دلم فراهم بود
    یکی کنار حسینیه چاووشی می خواند
    اگر خطا نکنم صدای آدم بود
    برای عرض تبرک به ساحت گریه
    فرشته منتظر دستمال اشکم بود
    چگونه گریه نریزد از نگاهمان وقتی
    زمان خلقتمان اول محرم بود
    چرا به آمدن مادرش یقین نکنم
    در آن حسینیه ای که خود خدا هم بود
  • مریم مقنی پور
  • سلام
    درسته!
    اما من یه چیزایی نوشتم.
    خوشحال می شم یه سری بزنین.
  • فاطمه جعفریزاده
  • سلام
    اره قلم ایستاد اما
    بد نبود یه کم حرکت میکرد
    میدونی اگه همه با ایستادن قلم قانع بشیم دیگه همه چی فراموش میشه!
    بویس حتی اگه شده واسه خودت!
    اره اون دلنوشته ها خیلی جاها کمک میکنه تا راحتتر به خودمون برسیم
    راححتر مرور کنیم
    فرصتمون رو واسه ارتقا
    ببنیم بوده اون سیر یا ....!
    قلم ایستاد....
    و من باز هم مینویسم
    اما نه بر سینه کاغذ
    که بر دیواره ی دل
    که شاید بیاید
    بخواند
    وبر ان زند مهر احسنت!
    تو این شبا خیلی التماس دعا!
  • الهه آرانیان
  • تو که بی نیازی از همه ی واژه ها،از تمام سطرها،از همه ی نوشته ها...من چه بگویم؟!

    من هم به همین نتیجه ای که شما رسیدید رسیدم!
    التماس دعا.
  • زهره بهتاج
  • آره به نوشته های من وتو نیازه!
    آخه شاید این نوشتهء علی الظاهر بی اهمیت، افسار دل یکی رو به دست حسین(ع) داد و یاحسین گفتنهای اون شفاعتی بشه واسه آخرت!
    یابه قول فاطمه دلنوشته ها خیلی جاها کمک میکنه تا راحتتر به خودمون برسیم!
    من به این حرف ایمان دارم!وچون ایمان دارم قلم توی دستم نمی ایسته.
    به اعتقادمن:قلم ایستادچون تردید داشتی...چون شک داشتی...نه به حسین!...که به اهمیت دل نوشته هات!
    قبول دارم حسین خیلی بزرگتر از اونه که نیازی به نوشته های من وتو داشته باشه اما ما که بزرگی اونو نداریم...ما خیلی کوچکیم!خیلی!
    دلت رو قرص و محکم کن. اونوقت بشین و تماشاکن که چه جوری قلم توی دستت توان ایستادن رونداره...دیگه اونه که میخواد بنویسه...میخواد اونقدری بنویسه که تموم کاغذهای دنیاتموم بشن...
    اماچه حیف که قبل از کاغذها ی دنیا عمرخودش به انتها میرسه!
    قبل از بیهوده تموم شدنش باهاش بهترینها رو بنویس.
    یاحسین(ع)
    التماس دعا
  • زهره بهتاج
  • ببخشید پرحرفی کردمو برای دو خط نوشته ای 10 تا 15 خطی نوشتم...
    ما منتظر حضورتون در وبلاگمون هستیم...
    از صمیم دل گفتم التماس دعا...
    امیدوارم جدی بگیرید!
    یاحسین(ع)
    وقتی به نوشتن نیازی نیست
    چه حاجتی به گفتن؟
    عجب صبری خدا دارد !
    اگر من جای او بودم و می دیدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش ،
    به جز اندیشه ی عشق و وفا معدوم هر فکری در این دنیا ی پر افسانه می کردم .
    عجب صبری خدا دارد !
    چرا من جای او باشم ؟
    همان بهتر که او بر جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کاری های این مخلوق را دارد ،
    وگرنه من به جای او چو بودم ،
    یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم ؟
    عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد !
    اشکی که بی صداست

    پشتی که بی پناست
    دستی که بسته است
    پایی که خسته است
    دلی که عاشق است
    حرفی که صادق است
    شعری که بی بهاست
    شرمی که اشناست
    دارایی من است
    ارزانی شماست
    راستی ایا
    کودکان کربلا تکلیفشان تنها
    دائما تکرار مشق آب!آب!
    مشق بابا آب بود.؟

    یا حسین
  • زهره بهتاج
  • سلام:
    شماکه هنوز پست جدیدی باز نکردید...
    معلومه هنوز به حرفهایی که گفتم یقین پیدانکردید...
    یا حسین!
  • زهره بهتاج
  • سلام:
    منو که قابل نمیدونید بیاید...لااقل به نوشته های دوستم سربزنید...
    اولین پستشو دروب من گذاشته
  • فرزانه ناظری
  • قالب جدید مبارک .

    وقتی حرف از حسین میشه وقتی تو این شبا فکر میکنی خیلی بیشتر عاشقی و بیشتر میتونی بنویسی..... دقیقا تو همین لحظه قلم خشک میشه ... فقط سکوت سکوت از شرمساری فراموشی ها ... فراموشی هایی که تو رنگارنگی این روزا پیداشون میشه ..... برای نوشتن یا نوشتن برای حسین آخرش فقط کم آوردن قلم هاست ....!
    سلام
    یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من
    یه گوشه چشم توبسه واسه حل مشکل من

    وبلاگ قشنگی دارید.معمولا سردبیرای رادیو خیلی وقت ازاد ندارن ولی اگه وقت ازاد داشتید و من رو هم قابل دونستید و...به من هم سری بزنید.خوشحال میشم.خوشحال کردن دل یه مومن خیلی ثواب داره ها...
  • زهره بهتاج
  • انگاری قلمتون قرارنیست حرکت کنه
    سلام....قلم تاب و توان نداشت !برای همین ایستاد!اینجا دیگه حرف,حرف کلمه نیست که بشه با خطوط پیچ در پیچ بیانش کرد...اینجا حرف دله!حتی اگه قلم بایسته که میدونم میایسته دل شروع به سخن خواهد کرد...
    میثم فکری!حرف دلتو گفتی...یا من ندای "یا حسین" تو رو شنیدم....
  • آوای بی صدا
  • نوای نی نوای بی نواییست
    نوای ناله هایش نی نواییست
  • آوای بی صدا
  • وقتی حرف از حسین میشه مغزم هنگ میکنه........دستام قدرت نوشتن ندارن.....
    او روح خدا بود
    حسین یعنی حسین
    کاروان در راه است
    .
    .
    .
  • ریحانه فراهانی
  • سلام
    -------

    حسین(ع)بیشتر از آب،تشنه ی لبیک بود...
    افسوس که به جای افکارش،زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند!

    (دکتر علی شریعتی)
  • فاطمه جعفریزاده
  • سلام
    تو وبلاگ مون مصاحبه با ندا رادمهر رو گذاشتیم!
    خوشحال میشیم بیاین
  • زهره بهتاج
  • سلام:
    یه هفته هرروزمیام واین پست رومیبینم.امیدوارم به زودی به روزبشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی