انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

چند لحظه منتظر بمانید...

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۸۷، ۰۴:۵۴ ب.ظ

شروع کرده بود و هنوز نمی دونست کجا باید بره. فقط می دونست که دیگه باید تا آخر خط بره ولی آخر خط کجاست رو نمی دونست.

انتظار رسیدن لحظه‌ی آخر رو هم نداشت چون همیشه خودش پیش قدم شده بود.

تصمیم گرفت بره و خودش به آخر خط برسه. رفت و رسید.آخر خط نوشته بود لطفا منتظر بمانید...

 

  • میثم فکری

نظرات  (۴۱)

  • حسین اکبری نودهی
  • بسم رب الحسین
    ( این الطالب بدم المقتول بکربلا )
    اللهم عجل لولیک الفرج
    --------------------------
    سلام و عرض ادب به محضر شریف شما
    امیدوارم همواره در راه ترویج اندیشه های ناب گام برداشته و
    در این مسیر موفق و پاینده باشید .
    -----------------------------------------------------
    چند نکته قابل تأمل :
    زنگ تفریح دنیا ؛ گذرا می باشد . زنگ بعد ؛ حساب داریم !!
    در طوفان حوادث ؛ با خدا بودن کارگشاست نه (ناخدا بودن)
    امروز اولین روز از باقیمانده عمر ماست ...
    قاضی روز جزا ؛ خود ؛ شاهد اعمال ماست .
    --------------------------------------------------------
    و یک نکته ی دیگر :
    ( فاطمیه وعاشورا محصول به فراموشی سپردن غدیر خم می باشند . )
    اگر غدیر خم ....
    ای کاش غدیر خم.....
    ----------------------------------------------------------
    به کلبه فرهنگی ام بیائید
    و با نظرات ارزشمندتان راهگشایم باشید .
    www.nodehaki.blogfa.com
    یاعلی ... و همواره با علی
    بدرود تا درودی دیگر
    --------------------------------------------
  • شنونده جوان(مونا)
  • سلام

    دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم . در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگ ها
    را از لابه لای صفحات پاییزی می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند .
    کم کم به این باور می رسم که سرنوشت نثر ساده ایست از حسرت و اشک که حرفی برای گفتن ندارد .!!!
    به صفحات بهاری با تو بودن می رسم ، بنفشه هایی که از لابه لای واژه ها سر می زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند .
    یک عمر به انتظار ماندیم همه
    غم دیده و بی قرار ماندیم همه
    بازا که شکست دل ز یاد غم تو
    بی روی تو بی بهار ماندیم همه.
    ____________________
    چشم.
    منتظر می مانیم.
    پس لطفا منتظر بمانید... کسی چه می داند شاید انتظار کارگر افتد...
    سلام...
    شاید اگه منتظر می موند بهتر بود....!!!!!
  • انوشه میر مجلسی
  • شاید اون نوشته آخر خط "لطفا منتظر بمانید" رو خودش نوشته بود ... شایدم نوشته بودن . اصلا چه فرقی می کنه ...مهم نوشتنه!
    کامل ترش اینه:
    آخر خط نوشته بود: دور زدن ممنوع! لطفا منتظر بمانید...
    آخه من بدبخت چه گناهی کردم که باید هشتم بشم از همه نامهربونی میبینیم از شما هم میبینیم آخه تا کی به ما جفا میکنن و قفا میزنن
    در ضمن این همون پسره نیست سوار اتوبوس شده بود؟؟؟ فک کنم اونجایی که نوشته منتظر بمانید صف ورورد اتوبوس های شهر و حومه بوده به پارکینگ مثل این که بنده خدا خوابش برده بوده.
    چه فایده رسید تا نیمه های راه اما چه سودی به حال اون بد بخت داره اصلا میدونست کجا داره میره؟؟؟ آدم وقتی که اول راه هدفش رو مشخص نکنه و راه بیفته خودشم سر درگم میشه وقتی نفهمی واسه چی شروع کردی میخوای به کجا برسی شاید نتونه منتظر بمونه اما اگه بدونه کجا میخواد بره مطمئنا برای رسیدنش تلاش میکنه درسته طرف حرکت کرده اما اصلا شاید راهی که رفته اشتباهه شاید توی اون صفی که ایستاده اشتباه وایساده باشه دیگه کار از کار میگزره امیدوارم حد اقل یه دور برگردون داشته باشه.
    انشالله که موفق باشه(طرف رو میگم به شما کاری ندارم)
    یا علی
  • زهره بهتاج
  • در آسمان اندیشه پرواز را تجربه کردم... خفتگان در تابوتی را دیدم که دنیا را تشییع میکنند برایمان فاتحه میخوانند و به خاک میسپارندمان و خود به آسمان میروند...
    اینان زنده گانی هستند که در خیال ما مرده اند غافل از اینکه ما مرده ایم و آنها زنده اند!

    تندیس عشق تقدیم به.........
    خوشحال میشم نظرتونو در وبلاگم ببینم!
    اخرخط یعنی شروع همه چیز.اصلامهم نیست که تاالان نمیدونی دنبال چی هستی.گذشت.الان که منتظری بهترین لحظه هارو سپری میکنی.اینم یعنی دوباره پروازمستقیم به رویا.
  • ریحانه سادات یاسینی
  • پرواز می کنیم تا اوج بگیریم در اسمان اندیشه..
    یاد تمام" من " های از "خود "گذشته بزرگ و گرامی.

    منتظر نظرات شما هستم...
    زندگی هم مثل یه جاده هست
    جاده ای که اخرش بن بسته
    اگه یه روز تصمیم گرفتی به اخرش برسی بدون اخرش نوشته
    دور زذن ممنوع!...
    سلام...!
    میترسم منم برسم اخره خط بگن دور بزن...از نو بیا....یا نه برو بعدا بیا.....
    اگه نتونم دور بزنم چی؟؟من توان ندارم منتظر بمونم....یعنی باید؟
    یعنی ایا؟
    من؟
    انتظار؟
    جاده ی در دست تعمیر؟
    لحظه ی اخر؟؟؟اشک؟ اه؟ استقامت؟رنج؟مرگ؟
    اه ..
    یعنی میرسم به اخر؟
    خدا؟
    کجاست؟
    اول راه...اونم باهام دور میزنه؟
    منتظر میمونه؟
    اون خواهش می کنه راهو واسم وا کنن...؟؟؟؟
    میشه من منتظر نمونم؟
    دور نزنم؟

    یا علی مددی...
    چقدر برداشت ها متفاوته خیلی جالبه اما اگه این راه میرسه به خدا مطمئنا راه برگشتی هست شیطون چه کاره است پس؟؟؟
    اگه نمیرسه به خدا بازم دور برگردون داره خدا پس چی میشه؟؟؟
    اما اگه این راه میرسه به مرگ میشه مهلت گرفت اما اگه رسید به مرگ توی صف نوبت به اون رسید دیگه هیچی کارش ساخته است میمونه باقی الصالحات.
    مثل من بد بخت که دارم میرم طرف شیطون دور برگردون اشتباه میدونی چرا؟؟؟ چون شب جمعه ای اول مغرب به جای نماز دارم واسه تو کامنت میزارم .
    اون تکه اش چه قدر خوب بود:
    "انتظار رسیدن لحظه‌ی آخر رو هم نداشت چون همیشه خودش پیش قدم شده بود.
    .
    .
    .
    تصمیم گرفت بره و خودش به آخر خط برسه. رفت و رسید.آخر خط نوشته بود لطفا منتظر بمانید..."
    اما از اینجا به بعد:
    تفسیر,قضاوت,تصمیم,شک,تردید,...

    یه خاصیت نوشته اینه که هرکی به زعم خودش تفسیرش میکنه!
    سلام...
    سلام
    نمیدونم چرا بخش اعظم عمرمون تو انتظار میگذره....!!!!!
    واقعآ چرا؟!!
    سلام بر سردبیر محبوب ما..
    خوبید؟
    اقا از دست ما دلخور نیستید که؟
    جون ما؟
    مرسی ..بابا چقدر مهربون.
    می گم حال میکنید من شدم ستاد تبلیغات وبلاگ سید علی ضیا
    خوب دیگه داداش گلمونه..
    می گم اقای فکری واسه ما دانش اموزای بدبخت فلک زده بی نوا بیجاره هم دعا کنید....
    درباره ی نوشتتون....خوب تفسیر هر کسی متفاوته....
    یا علی
    راستی دوباره یه چیز به ذهنم رسید.....
    نمیشه یکی تفسر کنه اخر راه اخره خط یعنی چی ؟؟؟؟؟؟من فکر کردم اخه چرا ؟یعنی نوشته تون ادمو وادار میکنه تو خلوت ذهنش دوباره بهش فکر کنه..
    چرا انتظار لحظه اخر رو نداشت؟ یعنی چرا ادم باید پیش قدم بشه...
    اما من بازم میترسم از اخره راه....اخرش کی واسه من؟
    نزدیکه....همین 7تیر ماه....
    شاید....نظرم عوض شه اما فعلا زاویه ی دیدم محدوده به اون اخره خط...
    شاید هم نه...
    راستی پس خدا نمیگه این چرا باید منتظر بمونه ؟این که خودش پیش قدم شد؟
    چقدر دلم می خواست الان قرار شبانه ای وجود داشته باشه....چقدر بهش نیاز دارم...
    وبلاگ زیبایی دارید با مطالب زیب..اما یه سئوال؟شما واقعا سردبیر رادیو هستید و اگر اینطوره تو کدوم شبکه کار میکنین..موفق باشید..اگه با تبادل لینک موافق بودید خبرم کنید
  • الهه آرانیان
  • رفتن به جایی که نمی دانی کجاست و رسیدن و تعلیق خطر ندارد؟
  • مژگان جعفری
  • سلام
    چند لحظه که سهله
    یک عمره که....
    "چشمهای ماه داشت می خوابید، وستاره ها راز های سربه
    مهر آسمان را ،
    در گوشی به ماه می گفتند؛ناگهان، آواز شرجی لحظه ها بالا

    گرفت . ستاره ها یکی یکی افتادند توی حوض ! ماه عریان بر

    صخره های آسمان دراز کشید و سکوت خالی خواب را

    شکست.

    "این پست جدیدمه
    اگه وقت داشتید سربزنید و نظر بدیدف یعنی نقد کنید بیشتر
    میثم کامنتات ته کشیده برو پست بعدی
    (از این شکلک طلب دار ها که انگشت سبابه و کناره سبابه رو میزنه رو میز ابروشم بالاست هاااااااا از اونا)
    کامنتاااااااااات ته کشید بسه کسی دیگه نمیاد ما هم اکنون خواستار مطلب جدید میباشیم.
    یه لحظه منتظر بمونیم؟؟؟
    صف ته کشید همه مردم اجلشون رسید تو هنوز آپ نکردی برادر من یه لحظه کجا بود
    نیگا کن حق آب و گل و که تو این وبلاگ برای ما قائلی؟؟مگه نه؟؟؟
    خوب پس آپ کن دیگه.
    منتظر؟ انتظار؟موندن؟
    میثم :یه زمانی برای اومدن به سازمان خیلی انتظار میکشیدم,منتظر لحظه ای که از پله های ساختمون شهدای رادیو بیام بالا,اومدم,اما........
    2 ماه حالم از هر چی سازمان بهم میخوره,از تظاهر,از ماسکها,از بردنها,از رفتنها,ازگرفتنها وگذاشتنها,ما شبیه تیرهای چراغ برق کنار خیابونیم.فقط ناظر....
    که از دستش هیچ کاری بر نمیاد..................................................





























    و,و
    گاهی همینجوری...
    جدی میگم شده گاهی فکر کردی دیگه تمومه ولی تازه باید صبر کنی که شاید یه فرجی شه...
    سلام
    سلام به یه سردبیر رادیویی
    احوالتون چطوره گفتم یه عرض ادبی بکنم
    همیشه سبز باشید
    نه خداییش درس که نداری؟؟؟ پایان نامه ات هم باید تموم شده باشه(که از این فکرا نکنم بهتره میدونی چرا؟؟؟ چون شتر همیشه تو خواب پنبه دانه هم میبینه)
    آخه بچه ی خوب درس که نداری امتحانم که نداری پس گرفتاریت چیه آپ نمیکنی؟؟؟
    باور کن میثم فکری اگه یه زمانی غیر از امتحانات بود ها اصلا نمیخواستمم آپ کنی اما خداییش این روزها هیچکی نمینویسه دلم پوکید به قول شیرازی ها حد اقل توی یکی آپ کن دیگه
    ناگهان خود را در جاده ای می یابم.





    مسافری را می بینم… کوله بار به دوش در حرکت است.






    میگویم:ای رفیق! من کجا هستم ؟!





    این جاده دیگر کجاست؟جواب میدهد:جاده،جاده زندگی است !!






    تابلو را ببین !! توقف،ممنوع….!





    و این چنین،در چشم بر هم زدنی،محو یک صدا مسافر راه زندگی می شوم!






    هرچه بیشتر می روم، چشم اندازهای جاده،مرا متوقف می کند






    اما آن صدا،و حرف آن مرد که گفت،توقف ممنوع …






    مرا وادار به حرکت می کند!






    همان صدا که نامم را خوانده بود می گوید:مسافر راه زندگی
    پاتون که شکسته بود خوب شد؟؟
    سلام
    اپ نمی کنی یک فکر کنیم؟
    قرار شبانه...دلم تنگ شده...انقدر بهش نیاز دارم....نمیدونید به اون حرفا..تلنگرها...کاش الان بود...یه فکری به حال ما کسی نمیکنه..
    فکر کنم اگه اپ کنین خوب میشه...اینجا منو یاد لحظه خوب و تکرار نشدنی با قرار شبانه میندازه..
    راستی من همش فکر میکنم..هی به بنبست میرسم وقتی به اخر خط و چند لحظه صبر کنید میرسم....
    راستی این دوست بالای گفته پاتون شکسته اره؟
    اره؟
    خدا شفا بده..انشاالله خوب میشین....
    یا علی مددی
    التماس دعا...
    یه چیزی...اون جا نوشتم ..منظورم این بود که اپ کنیین یکم فکر کنیم...مثل قدیما تو قرار شبانه..حتی برا چند لحظه...
    سلام
    هانیه میگه خدا شفاتون بده ایشالله
    حرفی نداریم که ایشالله میده. الهی آمیـــــــــــــــــــــــــــــن
    سلام
    با یک اپ ویژه درباره شهادت حضرت زهرا منتظرتونم
    خوشحال میشم بیاید...
    من برگشتم
    با یک زمان یک اشتباه بروز کردم
    منتظر شما...
    نه مثل این که به این زودی ها خبری از شفا نیست
    آپ نمیکنی دیگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
    آقای فکری با ما هم؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی