روزمره‌گی یا روز مرگی؟!

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۷، ۱۱:۵۰ ق.ظ

اگر به اتفاق جدیدی فکر می‌کنی دوباره باید بری سراغ زندگی...

اگر دوباره به افکار تازه دل بستی ناگزیری فقط به خودت فکر کنی...

اگر می‌خوای دلگرم باشی باید به پشت بخوابی و روبه آفتاب...

اگر به بلندی فکر می‌کنی باید یه برج پیدا کنی که کرایه‌ی بالایی هم نداشته باشه...

اگر دنبال آرامشی جایی بهتر از خانه سالمندان یا همون فراموشخانه‌ی عصر جدید پیدا نمی‌کنی...

اگر می‌خوای بری سراغ گذشته‌ها و تاریخ یا باید سرت توی آلبومهای عکس باشه یا مقبره‌ی از دست رفتگان...

اگر می خوای متفاوت باشی باید به همین زندگی عادت کنی...

اگر...

...

اگر فکر می‌کنی زندگی امروز ما چیزی غیر از اینه، بسم الله...

۰ ۰
۸۷/۰۶/۲۷

میثم فکری

۲۷ شهریور ۸۷ ، ۱۲:۲۷

آتیش پاره

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سال ها به اجبار باید خفت
دکتر علی شریعتی

یا علی التماس دعا

۲۷ شهریور ۸۷ ، ۲۱:۲۸

انوشه میرمجلسی

سهم ما از میلیارد ها سال حیات و حرکت
ذره ی بسیار ناچیزی ست.
این سهم را ,چه کسی , به تو حق داد
که با خستگی و پیری روح
با بلاتکلیفی , با کسالت , دودلی
به تباهی بکشی؟..."

با خوندن پستتون فقط به این جمله ها فکر کردم ...
اما چند تا سوال... کی تعیین می کنه معنای اتفاقهای تازه رو ؟ کی دلسوز دلگرمی آدمهاست ؟ کی حواسش به بی تابی دلش هست ؟ اصلا از کجا معلوم که اون بی تابی رو تا آخر عمر " تاب" بیاره ؟! کی گفته هر دل دل کردنی سرآغاز افکار تازه است ؟
از اگر ها نوشتین منم با علامت سوال ادامه اش دادم!
التماس دعا

۲۸ شهریور ۸۷ ، ۰۲:۰۱

هانیه

سلام
اگر اتفاق جدید بخوای ولی نتونی بری سراغ زندگی چی؟اگه زندگی نخواد بری سراغش چی؟
اگه افکار تازه نداشته باشی چی؟ولی هی به خودت فکر کنی چی؟
بلندی...ارامش....گذشته...تفاوت...
چقدر ادم کار عقب مونده داره!
اگه هیچ کدوم از این واژه ها باهات راه نیان چی؟
بازم نوشتیم تا ما ها فکر کنیم!
دوس دارم بگم بسم الله اما هیچ برنامه ای ندارم واسه زندگی غیر از این!
التماس دعا....
یاعلی مددی

۲۸ شهریور ۸۷ ، ۲۱:۰۲

کیمیا

اینک دستهای مهربانت را به من بسپار
تا به یاد
انها بیاورم
که چگونه باید زلف عروسکها را
نوازش کرد.
بهم سر بزن

۲۹ شهریور ۸۷ ، ۱۲:۰۸

پریا(فراتر از بودن)

سلام

متفاوت بودن با عادت رابطه خوبی نداره. برای متفاوت بودن و تغییر ایجاد کردن باید زاویه دید رو عوض کرد و با نگاهی جدید با مسائل رو به رو شد.
زندگی امروز ما شاید همین باشه اما باید تغییرش داد. زندگی حقیقی ما این نیست. زندگی حقیقی ما پره از امید،تکاپو،تلاش،نشاط و خوبی ها.
ولی هر کس به اندازه نگاهش و کوششی که داره بهش می رسه.
پس بسم الله...

۳۰ شهریور ۸۷ ، ۰۰:۱۴

آسمونی!

مردیم از ایم مرگی ها !
آقای فکری از شاهین شرافتی خبر ندارین!
من اجراشو خیلی دوست دارم!
هیچوقت سر دبیر برنامهای از شاهین شرافتی بودین ؟!

۳۱ شهریور ۸۷ ، ۱۴:۲۵

سارا

به نام خدایی که در این نزدیکیست ....!
سلام
.............
......................
........................
و دیگر ...هیچ!
طاعات شما مقبول درگاه حق ان شاالله
التماس دعا
یا علی

۳۱ شهریور ۸۷ ، ۱۷:۲۰

پیام

اگر همه دنیا مثل تو فکر کنن چیزی بهتر از این نمیتونی پیدا کنی.
اگه منم ارامش رو توی خونه ی سالمندان جستجو کنم مطمئن باش آخرشم سر از همونجا در میارم.
من اگه بخوام متفاوت باشم خودمو عوض میکنم من که عوض کردم یکی دیگه هم میشه مثل من اون یکی هم میشه مثل اون تا یه جامعه تغییر میکنه.
فک میکنی چرا همه اینجوری شدن؟؟؟ از همی روش استفاده کردن اما از روش اشتباهش.
جامعه مثل اقتصاده یه تغییرو تحول میتونه واسش یه اپیدمی به وجود بیاره.
این مشکلات رو خودمون به وجود آوردیم کاش طرز فکرها نغییر میکرد.
کاش امشب بیاییم واسه مشکلات همه دعا کنیم واسه اون هایی که تو خانه ی سالمندان نتونستن به اون آرامشی که میخوان دست پیدا کنن واسه همه ی مستاجرهایی که پول پیش خونه ی جدیدشون رو ندارن.
بیایم دعا کنیم واسه همه ی اون هایی که میخوان یه تحولی تو خودشون ایجاد کنن.
واسه همه ی کسایی که با حقوق بخور نمیری که بهشون میدن شرمنده ی زن و بچشون میشن.
دعا کنیم واسه جامعه مون واسه مردم کشورمون.
دعا کنیم واسه خودمون واسه خودمون تا آرزوهای غیر ممکن رو از سرمون بیرون کنیم ولی آیه ی یاس هم نخونیم بیاییم به فکر ساختن یه جامعه جدید باشیم گله نکنیم خودمون دست به کار بشیم.
_____________________________________
به جان میثم فکری شب اولی جستی ملخک شب دومی تو دستی ملخک(عجب ضرب المثلی ساختم ها)
منظورم اینه که شب اولی یادم رفت بگم التماس دعا دو شب دیگه مونده حالا میگم التماس دعا....دعا که میگم یعنی نه این که مارو قاطیه :(خدایا همه ی اونایی که التماس دعا داشتن رو از در خونت نرون) اینا نکنی دعا که میگم دعای خاصه اسم میبری بگی پیام خدا خودش میفهمه کیو میگی یادت نره دعام نکنی مشمول الذمه ای بد جور اونم چجورش.

۰۱ مهر ۸۷ ، ۰۲:۱۴

آرزو رستم زاد

جز این است و جز این نیست... تحولش هم دور باطل است. جز او که در تن این کلمه ها جا نمی شود... باقی فناست!

۰۱ مهر ۸۷ ، ۰۷:۰۸

ز-ج

سلام
ایام تسلیت
آره...فکر میکنم زندگی امروز ما چیزی غیر از اینه که بشینیم و فلسفه بافی کنیم. فکر میکنم دیگه وقتش رسیده که افکارمونو اصلاح کنیم و با چاشنی عمل بریم سراغ یه دنیای تازه.

یاعلی.التماس دعا

۰۲ مهر ۸۷ ، ۰۶:۲۶

سایه

و تو ای مهربانم! مرا یاد کن؛ آن دم که که خدا را تلاوت می کنی؛ شاید به صداقت قلب پاکت من نیز اجابت شوم....!

۰۲ مهر ۸۷ ، ۱۸:۵۱

چه فرقی میکنه...!!

....!!!!

می خوام انقد تاب بیارم.... تا از تاب رویاهام بیفتم پایین....
اونوقت یه دل سیر گریه کنم.....
...!!!

۰۲ مهر ۸۷ ، ۱۹:۱۹

عارفه

سلام
ببینم میثم فکری یه وقت دیدی من زبونم لال دور از جونم افتادم مردم, تو نمی خوای به کامنت گذارای قدیمیت سر بزنی هااااااااااااان؟
خجالت می دونی چیه؟
اها سرت شلوغه,
اره ما هم مشغله کاری داریم,این دلیل نمیشه...
این رادیو جوون دیگه داره کفریم می کنه هااااااااااا,
تکرار برنامه ی1+1 اونم نصفه شب که تایم رادیو گوش دادن منه!!!!!!!!!!
می دونی چیه,اصلا من صبح ها رادیو تجارت گوش میدم با گروه 1 سبد ترانه
شب ها هم میزنم رادیو فرهنگ
خوب شد؟منی که عاشق رادیو جوون بودم حالا ببین...
با این مدیریت و برنامه های ...
استغفرالله,ببین ادمو وادار میکنی که...
یه سر بیا بلاگم,من دارم میرم کاشان!!!!!!!!
مهندس دیگه
حالا یا رادیو جوون و سرو سامون میدین,یا میرم علی ضیائ رو می کشم تا بفهمین
تهدید یعنی چی
یالا بدو بیا بلاگم...
راستی به این پیام بی معرفتم بگو یه وقت به ما سر نزنه ها,همیشه فقط باید جواب سلام بدین؟؟؟!!!!!!!!!1

۰۳ مهر ۸۷ ، ۰۰:۲۳

پله پله تا ملاقات خدا

سلام
من دیگه رادیو جوان رو انکار میکنم بی خیال این رادیو هم ! اینجوری فکر میکنم یه خونه تکونی اساسی میخواد هیچی دیگه

هنوز هم ما رو انکار میکنیدانگار که اصلا نیستیم
امشب شب اخره
التماس دعا

۰۴ مهر ۸۷ ، ۰۲:۱۰

هویج سند باد عرفانه نیروانا زویا پیر زاد

وقتایی که ما زنگ نمی زنیم دوستامون هم زنگ نمی زنند ما فحش می دیم به دوستامون که چرا زنگ نمیزنند بعد دوستامون هم به ما غافل از اینکه هر دو با خود خواهی داریم نگاه می کنیم اما شاید مشکلی پیش اومده

انکار ما

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

روزمره‌گی یا روز مرگی؟!

نظرات (۲۲)

ارسال نظر