انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

برداشت یا برنداشت؟!

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۳۳ ق.ظ

سکانس اول، برداشت چندم

قرار گداشته بودیم که هر کدام به ماشین دیگری رسیدیم دسته جمعی به همدیگر بخندیم. شاید خل وضع به نظر برسیم اما خوب بود.

سکانس دوم، برداشت صفرم

آدم هر چقدر هم که غبار و دود پایتخت بر چهره اش بنشیند باز هم دلش می تواند به دادش برسد و برای کسانی که دوستشان دارد بتپد.

سکانس صفر، برداشت دهم

به آدم فشار می آید وقتی کسانی را می بینی که همیشه اسوه ی صبر بوده اند برایت و حالا کم آوردنشان را ببینی.

سکانس ماقبل آخر، برداشت احتمالا آخر

باید برگشت. از هر جایی، به هر جایی. از سفر، از زیارت، از غربت، از سر کار و از دیدار دوستان و آنان که دوستشان داری و این آخری دردناکتر است.

سکانس آخر، کاشت و داشت و برداشت

و حالا شب از نیمه گذشته است و هممه بی توجه به من و من بی توجه به همه به همه ی این سکانسها و برداشتها می اندیشم که کدامیک را راست گفته ام و کدام به راه راست می بردم؟

  • میثم فکری

نظرات  (۱۶)

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
وب جالبی داری
مرسی از اینکه بهم سر زدی
آپ کردم بدو بیاااااااااااااااااااااااااااا
( شاعر زن میگه...شاعر مرد در جواب میگه...
ازدواج آهو و الاغ
تا حالا مردی به این مهربونی دیدی
جوک اس ام اس خنده
عکسی برای سرگیجه گرفتن
گفتم : خسته ام )
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
وب جالبی داری
مرسی از اینکه بهم سر زدی
آپ کردم بدو بیاااااااااااااااااااااااااااا
( شاعر زن میگه...شاعر مرد در جواب میگه...
ازدواج آهو و الاغ
تا حالا مردی به این مهربونی دیدی
جوک اس ام اس خنده
عکسی برای سرگیجه گرفتن
گفتم : خسته ام )
سلام
دلم می خواد انقدر مطلبت دل نشینه همش بخونمش.
موفق باشی.همیشه با خدا باش و فراموشش نکن تا ماندگار باشی.
خیلی قشنگ نوشتین...
سلام...خوبید؟

آقا ,زبونم لال , هفت قرآن در میون , خدایی نکرده ,اتفاقی افتاده؟

آخه همین 5 روز پیش آپ فرموده بودین

با اجازه تون نظرمو در باره ی همه ی سکانسا میگم...

سکانس اول, برداشت چندم:
به نظرم اگه اونیکه زودتر میرسید به بقیه میخندید قشنگ تر بود, کُمیک تر بوداصلا هم خَل و ضع به نظر نمیرسه...

سکانس دوم , برداشت سوم:
موافقم,البته اگه دلامون هم دودی نشن...

سکانس صفر, برداشت دهم:
جدیدا بعضیا خوشحال میشن وقتی کم آوردن یکی رو میبینن,یکی نیس بهشون بگه آخه اینم خوشحالی داره جلفای ضایع؟؟؟

سکانس ماقبل آخر,برداشت احتمالا آخر:
اولی که دردناکتره....یه قرن طول میکشه تا دوباره پدر محترم رضایت بدن و آدم بره مسافرت

سکانس آخر, کاشت و داشت و برداشت:

کاشت و داشت و برداشت یعنی اینکه عاقبت به خیر شدین آخر قصه...

در حد فاجعه هَـــپی اند بود این داستان...تبریک میگم بهتون

کاری بود که از دستم بر میومد...

خدافـــــــــــــــــــــــــس.
سلام به روزم نقدی درباره فیلم کارناوال مرگ نوشته ام خوشحال می شوم بیایید و نقد را بخوانید و نظرتان را درباره فیلم بگویید
bah.blogfa.com
  • عرفانه جوان دوست
  • سکانس صفر حالمو گرفت!
  • هانیه جوان دوست
  • چرا گاهی وقتا برگشتن انقد سخته ! سکانس درد داری میشه این برگشتن!
  • ز . محمدی.........مخاطب سرسخت شبکه سه
  • شاهکار امسال تلویزیون در ماه رمضان «ماه عسل» بود.

    شاهکاری که بسیاری از تلویزیون‌بین‌ها را در بهت و حیرت فرو برد.

    برنامه موفق سال‌های پیش ماه رمضان با مخاطبان بالا، امسال از بیخ و بن عوض

    شد. آن هم تغییراتی که به سختی می‌توان برایشان دلیلی یافت.

    اگرچه جایگزینی حسن جوهرچی به جای مجری ثابت «ماه عسل»، احسان

    علیخانی، به شدت جلب توجه میکرد و ایجاد سوال، اما قسمت دردناک ماجرا تغییر در

    انتخاب مهمان‌هابود و بی‌توجهی به مخاطبان همیشگی «ماه عسل»

    برای چند سالی روی صندلی این برنامه مهمان‌هایی می‌نشستند که

    نامشان «مهمان خاص»بود.

    آدم‌هایی که هر روز می‌بینیمشان اما از کنارشان رد می‌شویم،

    آدم‌هایی که به آنها مارک خاص بودن چسباندیم که در برابرشان احساس مسئولیت

    نکنیم.کسی که نمی‌تواند راه برود، کسی از پدرش گلایه دارد یا حتی کینه،

    آن‌قدر زیاد، که توی دوربین نگاه کند و اعتراض کند، کسی که خودکشی کرد اما

    نجات یافت، کسی که قتل کرد و پشیمان شد، کسی که بخشید، کسی که بغض

    دارد، کسی که نمی‌بیند و کسی که دیده نشده...

    صندلی «ماه عسل» شبکه سه سال‌ها تریبون آدم‌هایی بود که یازده ماه سال

    نیستند، گم‌اند، در هیاهوی زندگی ما، در شلوغی دنیای ما و جالب بود که ما

    نگاهشان می‌کردیم هرکدام با یک حس مسئولیت، حسرت یا حتی ترحم.

    فرقی نمی‌کند اما یک ماه حرف می‌زدند ما می‌شنیدیم گاهی تکان می‌خوردیم و

    گاهی هم نه...

    اما امسال شبکه سه تریبونش را از این آدم‌های خاص پس گرفت و صندلی را به

    کسانی داد که همیشه هستند و فرصت برای حرف زدن دارند.

    نمی‌دانم چرا وقتی در انتهای برنامه مجری به دوربین زل می‌زد و برای همه آنها آرزوی

    موفقیت می‌کرد و برای ما آرزوی خوشبختی، احساس غریبی می‌کردم .تلویزیون مال

    همه است.یعنی باید باشد..!

    شاید کسانی که تصمیم گرفتند در«ماه عسل»همه چیز آرام باشد و همه

    خوشبخت، به دور و برشان خوب نگاه نمی‌کنند...
  • ز . محمدی.........مخاطب سرسخت شبکه سه
  • اینارو گفتم چون میدونم به گوش آقای شریعت پناهی میرسونید..آقای فکری باور کنید

    خیلی خوبه که یه خورده به فکر مردم هم باشیم و انقدر به فکر پست و مقام و

    صندلی فعلی نباشیم..جفا کردین در حق مردم..

    تنوع طلبی خیلی خوبه اما زمانی عالی خواهد بود که بدونید کجا و به چه شکلی

    استفاده بشه..

    تا سال بعد هم که بشه رو حرفام هستم که امسال ماه رمضون اصلا خوب نبودین و

    در واقع افتضاح بودین..افتضاح بودین هم از حیث محتوا برنامه و هم از حیث گروه به

    اصطلاح جدید و اکتیو امسال..از مجری نمیگم چون بهتره فقط سکوت کنم چون این

    بهترین کار برای بازیه شخص آقای جوهرچی هست..تسلیت هم به شما که معاون

    گروه اجتماعی شبکه سه هستین هم به شخص آقای شریعت پناهی و مدیر ارشد

    شبکه سه آقای پور محمدی..

    امیدوارم اشتباه امسال برای آخرین بار باشه و درواقع ما دیگه شاهد حماقت شبکه

    سه نباشیم..
  • ز . محمدی.........مخاطب سرسخت شبکه سه
  • امیدورام یه کپی از این کامنتم به دست آقای پورمحمدی و آقای شریعت پناهی برسه

    چون انگار گوشهای همه دیگه تحمل شنیدن صداهارو نداره و این بی صبری به

    تلفنهای روابط عمومی شبکه سه هم سرایت کرده..امیدورام چشم هامون

    هنوز سوی خواندن انتقاد داشته باشه..مرسی اقای فکری..
    سکانس های زندگی ما از این دردهای مشترک زیاد داره
    سکانس اول رو خیلی دوست داشتم
  • فاطمه جعفریزاده
  • بسم الله.سلام...
    سلام ... همه سکانس ها از نگاه من ...

    سکانس اول : خیلی وقته از این کارا استفا کردم .

    سکانس دوم : اجاز رو ندارم !

    سکانس صفر : همین دیروز اتفاق افتاد . مهسا که مادرش رفت یهو شکست .

    سکانس ما قبل آخر : واژه به واژه اش حرف قلب خسته منه !

    به جای سکانس آخر : من میترسم !
  • سمیرا(رادیویی)
  • سلام سکانس دوم: این بهترین حس ادم هست تو بدترین لحظه ها. سکانس صفر: اون موقع اس که فکر میکنی همه چیز داره با تو جنگ میکنه و دل می خواد با صدای بلند گریه کنی. سکانس ما قبل: بعضی وقتها هم باید برگشت و هم باید فراموش کرد حتی خودت را. منتظرتون هستم با مطلب پرونده پدر.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی