آخرین بار چای نوشیدیم و رفتیم به سوی سرنوشت و تقدیر
......
و حالا پس از مدتها به تو می گویم:بانو! چای می خواهم
و بانو با چای می آید...
آخرین بار چای نوشیدیم و رفتیم به سوی سرنوشت و تقدیر
......
و حالا پس از مدتها به تو می گویم:بانو! چای می خواهم
و بانو با چای می آید...
پ.ن.جناب مهکام عزیز!مطمئناً روشنفکران انقلاب اسلامی را به وجود نیاوردند،چون در فرهنگ مردم نقشی تأثیرگذار نداشتند،روشنفکران دینی را،آنهم نه همه ی آنها را می توان بخشی از جریان اثرگذار دانست.در ضمن در رابطه با جریان روشنفکری بی خبر و ناآگاه نیستم.رساله ای در این زمینه نوشته ام که برای آشنایی بیشتر می توانم در اختیارتان بگذارم
سقای حسین سید و سالار نیامد...علمدار نیامد
...
صدای زنجیرهایی که بر دوش می خورند
صدای آرام گریه های آرام زنان
صدای شورهای پر شور حسینی
صدای پای کاروان...
بوی گلاب می آید
بوی سیب
بوی خاک و خون...
نگاه که می کنم چشم پر می شود از همه چیز
از نگاه مظلوم کودکان
از مشک پاره پاره
از گلوی پاره به تیر سه شعبه
از شرمندگی
از عطش
از ادب
....
همه را که می بینم، "ما رایت الا جمیلا" را هم می بینم
اینجا همه زیباییست، چون حسین سرور زیبایی هاست...
قربان صدقه ی آب که می روم به زمین فرو می رود و چشمه می شود
قربان صدقه ی چشمه که می روم بخار می شود
قربان صدقه ی آفتاب که می روم چهره در نقاب می کشد. باران می بارد و روز از نو و روزی از نو ...
...
انگار قربان صدقه های من است که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار می اندازد!
اما ما هنوز خوشحالیم که ابراهیم ارزشهایمان را حاتم بخشی نکرده و هنوز حاتمی کیای شاگرد آوینی است. ما برای سینمایی که ارزشها را تبلیغ می کند ارزش قایلیم. او هنوز ابراهیم ماست و کاش بماند.
ونکته ی آخر: دیدن "یه حبه قند" را توصیه می کنم. فیلمی که جنجالهای زیادی داشت و دارد. شاید جایش در اسکار خالیست، اگر اسکار درست باشد!
پ.ن:موضوع اصلی سومالی بوده ونه استیو جابز!