انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

۴ مطلب در دی ۱۳۸۷ ثبت شده است

۳۰
دی

خیلی وقتها ما با یک هدف متعالی و بالا می خوایم کاری رو انجام بدیم که فکر می‌کنیم درسته، اما نه زمان رو درست تشخیص میدیم، نه مکان، نه مخاطب و نه فرم و قالب رو.

چند ین روز پیش مطلبی رو منتشر کردم با عنوان "وقت گذرانی رسانه ای" که از ضعف محتوا گفتم. ولی این بار می‌خوام از ضعف قالب و کج سلیقگی‌هامون بگم که مخاطب و مردم رو از محتوا هم بیزار و دل زده می‌کنیم.

حتما این روزها صدا و سیما رو دیدید و شنیدید که پره از برنامه‌هایی که اگر با قالب زیبا ارائه می‌شدن حتما جذاب بودن. ولی متاسفانه این‌قدر حجم برنامه‌های مربوط به سی‌امین سالگرد انقلاب زیاد شده که حتی خود ما هم خسته می‌شیم.

کاش بجای ارائه‌ی بیلان کار و گزارش، فکری هم به حال مخاطب می‌کردیم که مبادا نسبت به ارزش‌ها بی‌تفاوت بشه.

  • میثم فکری
۲۱
دی

بالاخره بعد از مدتها گلایه از خود و شکایت از شرایط تصمیم گرفتم و گرفتند که باز یک برنامه‌ی اندیشه‌ای در شبکه جوان داشته باشم، به یاد گذشته‌های نه چندان دور و به یاد "قرار شبانه". این بار در "منطقه اختصاصی"

بچه‌های قرار شبانه هم جمعند.

سردبیر که خودم

گوینده احتمالا فاطمه صداقتی

تهیه کننده هم احتمالا علیرضا محمدنیا

حاج آقا سرلک هم هست

نویسنده های قرار شبانه هم هستن. حتما باید اسم بیارم؟!

اولین برنامه 28/10/87 ساعت ۲۲:۰۰

ما که منتظریم. امیدوارم شما هم منتظر باشید...

  • میثم فکری
۱۰
دی

نمی‌دانم این روزها زمین و زمان سبز است؟ سیاه است و یا سرخ؟ فقط می‌دانم دلها خون است و خواهری دل‌آزرده منتظر حادثه‌ای عظیم؛ و چه کسی انکار می‌کند که بزرگترین و تلخ‌ترین حادثه‌ی زمین دوری و هجران است؟! از جدایی آدم از بهشت و جدایی از خدا و جدایی از امام منتظر.

و حالا خواهر در بیم و امید است. به برادری چون ماه بنی هاشم امید دارد و از دوری سالارش حسین می‌هراسد. دل به دنبال دلدار است و دلدار به بالاتری دل بسته و نگاهش به زمین کربلا نمی‌چرخد.

اینحا نهایت عاشقی است. و هیچ کسی را نمی‌بینی که واله نگشته باشد و از خود بی‌خود نشده باشد. می‌خندند تا چشمان ما در غم دلدار بگریند.

 چشم بچرخانیم و به آسمان بنگریم و ببینیم این آسمان سبز است یا سرخ و یا سیاه؟!

  • میثم فکری
۰۲
دی

داشتم فکر می‌کردم که ای کاش هنوز هم یه برنامه‌ی اندیشه‌ای مثل «قرار شبانه» داشتم و اینجوری هم خودم بیشتر فکر می‌کردم هم یه سری موضوعاتی که به اونها مبتلائیم رو مطرح می‌کردم. ولی فعلا که ممکن نشده.

شاید از پشت بام آسمان می‌گفتم، یا عشق دو برادر یا دوست داشتن یک همنوع که همفکر نیست، یا تبلیغ در برزخ، یا روحانی روشنفکر، یا دین در اینترنت، یا فراموشی یادها، یا نمازهای اجباری، یا دلسوزی برای خدا، یا تقصیر ما در انتظار، یا دعاهای خاک گرفته، یا...

گاهی آدم خسته می‌شه از کار روی موضوع ازدواج و طلاق، اعتیاد، شیشه و کراک، انضباط اجتماعی و آلودگی پایتخت، قتل و سایتهای غیر اخلاقی و...

نمی‌دونم چقدر ما که قرار بود عاشق باشیم در این تنهاییهامون مقصریم؟ چرا ما نباید به هر عابر پیاده‌ سلام کنیم و عاشق باشیم؟ چرا دست‌هامون از سرما توی جیب هامون فرو رفته بجای اینکه گرما بخش دست‌های دیگران باشه؟ چرا....؟!

....

من، در آخر مطلب خودم رو تکفیر کردم. شما زحمت نکشید!

  • میثم فکری