انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

۲۱
دی
وقتی حرف برای گفتن زیاد است و توان و فرصت کم دیگران تو را به بی لیاقتی و بی معرفتی متهم می کنند.

فرصت این روزهایم کم است. بی لیاقت هستم اما بی معرفت نه!

  • میثم فکری
۰۲
دی

سلام بر صبح. سلام آقا .سلام حسین.

می‌دانم مثل همیشه دلت برایم تنگ شده و منتظری تا دل من هم تنگ شود. می‌دانم که دلت می‌خواهد تا یادی کنم از برادرت، پسرانت، برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌هایت . می‌دانم می‌خواهی حال دوستان و یاورانت را بپرسم.

 آقا! راستی می‌خواهی داستان روز دهم را برای دیگران بگویم؟ می‌خواهی بگویم چه کردی؟ می‌خواهی بگوویم زمانی‌که آن ملعون بالای سرت بود باز هم راهی پیش پایش گذاشتی تا شفاعتش کنی؟ می‌خواهی بگویم خواهرت به پسر سعد گفت: مگر مسلمان نیستی؟ پس چرا می‌گذاری برادرم را بکشند؟ و او رویش را برگرداند و گریست. اما نخواست تو را ببیند تا مبادا دلش بلرزد.

می‌دانم می‌خواهی از خودم بگویم. که با تو چه نسبتی دارم. من ترسوترین محب تو هستم. من کسی هستم که پای جان بیفتد لانه‌ی جونده‌ای می‌یابم و بدان پناهنده می‌شوم. من نمی‌توانم سپر تو در برابر آماج تیرهای دشمنانت شوم. من پست‌تر از آنم که کوچکترین  منصب را پیشنهادم دهند نپذیرم و سربازی تو را قبول کنم.

می‌دانم که می‌دانی هیچ نیستم و می‌ دانم که هممه چیز و همه کس تویی.

هیچ نیستم اما محبت تو همه چیز من است.آقا صبحت بخیر، تو که خود سپیده‌ی صبحی

  • میثم فکری