۲۸
آبان
قربان صدقه ی برف که می روم آب می شود
قربان صدقه ی آب که می روم به زمین فرو می رود و چشمه می شود
قربان صدقه ی چشمه که می روم بخار می شود
قربان صدقه ی آفتاب که می روم چهره در نقاب می کشد. باران می بارد و روز از نو و روزی از نو ...
...
انگار قربان صدقه های من است که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار می اندازد!