می ترسم...
يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۳۵ ب.ظ
کاش در جزایر بدون سکنهی اطراف ایسلند زندگی میکردم تا به این موضوعات فکر نکنم...
کاش در دوران پارینه سنگی میزیستم تا از سنگهایی که سر راه پیشرفتمان میگذارند ناراحت نشوم
کاش هنوز چرخ اختراع نشده بود تا چوب لای چرخمان نگذارند
کاش از انقلاب بیراهبر نمیترسیدم
کاش از اختلاف دو گروه همچون دعوای دو قبیله نمیترسیدم
کاش از خودروی بیفرمان نمیترسیدم
کاش از کشتی بیسکان نمیترسیدم
کاش از ارزشهای بیارزش شده نمیترسیدم
کاش از اختلافهای مختلف نمیترسیدم
کاش از رفتن رفتنیها نمیترسیدم
کاش از قلب خالی از عشق نمیترسیدم
کاش ....
کاش از رادیوی بیصدا نمیترسیدم!
- ۸۸/۰۹/۲۲
دوست عزیز من هم یه وبلاگ دارم ولی مثل وبلاگ قشنگ شما نیست خوشحال میشم یه سر به ما هم بزنید
اگه هم دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم
منتظرت هستم
یادت نره ها .......................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................منتظررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررمممممممممممممممممممممم
این هم وب من
http://takbuy.mihanblog.com
منتظر حضور سبز شما هستم
خدانگهدار