انسانیت یارانه ای...
وقتی برای دید و بازدید عید رفتیم عمو می گفت: «پول گاز شما چقدر شده؟» و عمه می گفت: «اینم زندگیه واسه ما درست کردن؟!»
.......................................
مجلس خواستگاری گذشته ها از آب و هوا می گفتند و این روزها از هزینه ی آب و برق و گاز. پدر عروس می گوید: «آقا داماد می تونن از عهده ی اجاره خونه و پول آب و برق و گاز بر بیان؟» و همه به فکر فرو می روند!
.......................................
بعد از تعطیلات سر کار می رویم و همدیگر را می بیبنیم. مدیر طبقه ی بالا می گوید: «حساس نشو! حساس نشو!» و از سریال پایتخت تعریف می کند. آن یکی میان حرفش می پرد و می گوید: «خدا به خیر کنه، تمام عید تلویزیون روشن بود، پول برق رو کی می خواد بده خدا می دونه؟!»
......................................
واین داستان ادامه دارد...
من هم یکی از همین مردمم، کسی که مانند بیشینه ی مردمان دغدغه ی نان دارد و در اندیشه ی فردا که چگونه سپری شود؟ اما باید به حالمان افسوس خورد آن زمان که حرف همه این باشد که نانمان سرد است و آبمان گرم.همه اینها شده ذکر روز و شبمان و یادمان رفته که این نام صرفا برای کسب نان نیست و انسان با یارانه و بی یارانه باید باشد و نه اسیر صعود و سقوط قیمت دلار...
همه ی اینها را گفتم تا پیش از دیدن قبض آب و برق و گاز. پس از آن قطعا نظر دیگری خواهم داشت!
- ۹۰/۰۱/۲۰