انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی
۲۴
ارديبهشت

داستان از روز اول شروع شد.روز اولی که هنوز به روز دوم نرسیده بود.و پسر فکر می کرد زندگی شروع نشده.

اما شروع شده بود و اون خبر نداشت.نزدیک روز دوم بود و پسر فقط سه روز برای زندگی وقت داشت.

شب شد و نزدیکتر به روز دوم.سوار اتوبوس شد تا از روز دوم تا می تونه دور بشه و بره به سمت زندگی.

اتوبوس  سر پیچ نتونست بپیچه و روز  دوم نرسیده روز سوم شد...

  • میثم فکری
۱۶
ارديبهشت
به دلیل عصبانیت زاید الوصفم از ننه من غریبم بازیهای دوستان مطلب رو حذف کردم.

لطفا بس کنید.گیل آبادی رفت و تمام...

  • میثم فکری
۱۲
ارديبهشت
اردیبهشت ماه شاعراست.

۱۲ اردیبهشت روز معلماست.

پدر من هم معلمه.

برای معلم نباید شعر گفت.باید حرفهاش رو شنید.باید درد دلش رو به جون خرید.

...و من شعر بلد نیستم.

انگار روز معلم باید مبارک باشه!

  • میثم فکری
۰۵
ارديبهشت

خب حتما به ما ربطی نداره که تازه اول بهاره و اصلا بارونی نباریده.

حتما به ما ربطی نداره که مسیح علی نژاد (که البته اصلا شخص مهمی نیست)مردم رو به دلفین تشبیه می کنه.

حتما به ما ربطی نداره که رییس مجلس و رییس جمهور با هم چنان بحثی می کنن که هر کسی با خودش می گه اینها با خودشون هم مشکل دارن.

حتما به ما ربطی نداره که آقای مشایی چرا نزدیکترین شخص به دکتر احمدی نژاده.

و باز حتما به ما ربطی نداره که این مهندس مشایی چرا حتما باید اظهار نظر بکنه؟

حتما با ما ربطی نداره که چرا تورم اینقدر بالا میره و دولت هر چی تلاش می کنه یه عده نمی ذارن کاری پیش بره.

حتما به ما ربطی نداره که کی قاچاقچی دخانیته؟

 حتما به ما ربطی نداره که چرا این همه مدت باز هم خبری از پرونده ی مفاسد اقتصادی نیست؟

حتما به ما ربطی نداره که دادستان تهران چقدر باید قدرت داشته باسه و الان چقدر داره؟!

حتما به ما ربطی نداره که چرا بعضیها اینقدر با کاهش نرخ سود بانکی مخالفن؟

حتما به ما ربطی نداره که چرافیلمی مثل دایره زنگی اینقدر نکات غیر اخلاقی داره ولی مجوز هم می گیره؟

حتما خیلی چیزا به ما ربطی نداره ولی این به مربوطه که بدونیم چی به ما ربط داره؟!!

فقط یه سوال:جوونها چقدر می تونن و چقدر باید سوال کنن؟

 

  • میثم فکری
۲۸
فروردين
امشب نگاهت کردم.تنها بودی.تا یه ساعت پیش دور و برت شلوغ بود ولی باز هم تنها بودی.انگار مدتیه خودت نیستی.آره عوض شدی.شایدم عوضی!انگار یکی شدی مثل خیلیهای دیگه...پر از شلوغی و تنهایی.

ولی تو دیگه خودت هم نیستی.نه...نه تو اصلا هیچ شباهتی به من نداری.اصرار نکن.تو خوت هم نیستی چه برسه به من!

امشب دیگه نگاهت نمی کنم....

  • میثم فکری
۱۶
اسفند

شاید همیشه با خود گفته ایم که مرگ و جدا شدن، دست هیچکدام از ما نیست، اما اغلب این را نیز فراموش کرده ایم که عمدتا مرگ ما به دست خود ماست، گاهی زودتر  و گاهی دیرتر!

مرگ ما عمدتا به دو صورت است یا به شکلی مثبت و به گونه ای که مصداق تمام عیار" بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان "می باشد که از آن تعبیر به شهادت می شود و بهترین مرگهاست. در این نوع از مرگ و انتخاب،شخص مرگ در راه هدف و در میدان نبرد ،حال میدان رزم یا  نبرد سیاسی ویا فرهنگی و ... را بر مرگ در بستر ترجیح می دهد و افتخار ابدی را نصیب خود می نماید.اما شرح این نوع از مرگ به دلیل بزرگی و مبسوط بودن در این مقال و در نوشته ی کوچک من حقیر نمی گنجد.

اما نوع  دیگر از مرگ گرچه به اراده ی شخص صورت می گیرد ولی نه تنها افتخاری را نصیب شخص نمی نماید بلکه شرمندگی همیشگی و بدنامی ابدی را به خود منتسب می نماید.این نوع از مرگ نیز  خود مراتبی دارد ولی دلایل آنها عمدتا یکی است.

گاهی افراد  برای خود مرگ  سیاسی ،رسانه ای ،فرهنگی و .... را رقم می زنند.غالبا برای ارتقاء محبوبیت و جایگاه خود تلاش می نمایند ولی ناخواسته به  دره ی سقوط و تباهی کشیده می شوند و برای حفظ خود حاضرند از همه ی اشخاص و موقعیتها استفاده نمایند و در صورت عدم همراهی، آنها را نیز با خود به پایین کشیده و تباه سازند.این افراد به راحتی اعتقادات خود را نادیده گرفته و منکر همه چیز می شوند.گاهی ولایت فقیه،گاهی دولت و گاهی حتی اصول اولیه ی دینی را به تیغ عناد مجروح می سازند.شاید باید برای تبادر بیشتر از مثالها استفاده کرد ولی برای پویایی بیشتر ذهن و پیشگیری از محکومیت خود مثالها را به ذهن فعال خوانندگان واگذار می کنم که البته یافتن این نمونه ها کاری است نه چندان دشوار.در آخر این نوع از مرگ به عکس مورد اول مرگی است دردناک و به اراده ی خود!

 

  • میثم فکری
۰۳
اسفند
این روزها خیلیها سرشون شلوغه و خیلیها شلوغکاری می کنن.یه عده خبرسازی می کنن و عده ای دنبال خبر میرن.از اهانت به شخصیتها می شنویم و بزرگ کردن موضوع تا درگذشت یکی از بزرگان.و این وسط عده ای فقط سنگ خودشون رو به سینه میزنن و دنبال منافع شخصی و گروهی خودشونن.یه عده از تایید صلاحیت میگن و عده ای از رد صلاحیت.بعضیها دنبال بستن لیست انتخاباتیشونن و بعضیها دنبال برگزاری یک انتخابات سالم و آبرومند.اما حرف من هیچ کدوم از اینها نیست...

حرف من اینه که توی این ماه آخر سال خیلی چیزها ما رو به خودشون مشغول می کنن و ما بعضی چیزها یادمون میره...

زنهایی که برای کار به در خونه ها میان.

مردهایی که دنبال اینن تا بتونن برای بچه هاشون لباس عید بخرن.

بچه هایی که در حسرت ماهی قرمز و لباس عید سر چهارراهها گل می فروشن.

مردی که از حالا داد میزنه:"نوبر بهاره سمنو"

حاجی فیروزی که برای اینکه جلوی زن و بچه ش روسفید باشه صورتش رو سیاه کرده و میگه:"حاجی فیروزه سالی یه روزه!"

...و آدمهایی که سرد و یخ زده بی تفاوت از کنار همه ی اینها می گذرن.

و یک سؤال......

  • میثم فکری
۱۶
بهمن

…………………………………………………………………………………………………………………………………………….

…………………………………………………………….

…………………………………….

 

 

این مطلب رو تقدیم می کنم به:

محمد آقا. آقا مجید. حسن آقا. آقا پیمان. آقا وحید. آقا صادق. آقا کامبیز. آقا ابراهیم. آقا معین. آقا هادی. آقا حامد. حسین آقا. آقا مراد. علی آقا. امین جان. شهرام و بهرام عزیزم. نصرت جان. مجید خان. سعید جان. آقا مهران. صالح و مهدی. جواد و اصغر. پدرام و محسن. آقا فرهاد و بانو. خانواده ی احمدی. کلانتری یوسف آباد. شهرداری منطقه 2. سازمان بهشت زهرا. سازمان اتوبوسرانی. اصناف شهر ری. صنف لباس فروشها. اتحادیه ی قنادیها. مشترکین روزنامه ی جام جم. تمام فرهیختگان اهل قلم. سینه چاکان هوشنگ گلشیری. لبو فروشان دم بازار. خانم زویا پیرزاد. بهرام رادان. مایکروسافت. رسانه ی ملی. شبکه های پرمخاطب. خانواده ی رجبی. آدمهای متعهد. رد صلاحیت شده ها. جشنواره ی فیلم فجر. کشور دوست و برادر ترکمنستان. همسایه های عزیز عرب. سریال ساعت شنی. کتابفروشیهای کنار خیابون انقلاب. تمام رسانه های جوان پسند. تمام کسانی که به نحوی خود را در غم ما شریک کردند. مسؤولان کشوری و لشگری. شورای حل اختلاف. لژیونرهای محترم و همه ی کسانی که به نحوی ابراز وجود می کنند....!!!!

  • میثم فکری
۰۳
بهمن
نشستیم کناری و از آب و هوا می گیم.از قطعی گاز و قحطی محبت حرف می زنیم.از اینکه چرا این تایید صلاحیت شد و اون یکی رد صلاحیت.از اجماع حرف می زنیم و اختلاف نظر.از طنزهای ۹۰ شبی میگیم و چشممون به ساعت شنیه که کی زمان پریدخت فرا میرسه و با بیداری به خواب میریم.تازه لیگ برتر هم دوباره شروع شده.خلاصه حواسمون به همه چی هست جز...

دو قدم اونطرف تر دو قدم مانده به صبح یه عده دارن سلاخی میشن و هیچ کس جرات دم زدن نداره.حتی جرات نداره براشون دعا کنه.شایدم باز فراموشی.غزه یعنی شهر فراموش شده. و شعار اینکه به ماچه؟!کلاه خودمون رو بچسبیم تا باد نبره.یه عده هم که همیشه می گن این همه کمک کردیم چی شد؟!

اگه شما هم فراموش کردید....................

  • میثم فکری
۲۵
دی
خواستم چیزی از حسین بنویسم ولی از خودم پرسیدم آیا به نوشته های من نیازی هست؟

قلم ایستاد...

  • میثم فکری