انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

چراغ هنوز قرمز است...

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۸۷، ۱۱:۱۹ ق.ظ

سر چهارراهها کودکان کار را می بینیم و از ترس عذاب وجدان آفتاب گیر را پایین می کشیم و به درون آینه ی آن می نگریم .یا به گونه ها و لبهای رنگینمان نگاه می کنیم ویا به صورتهای تراشیده مان که از صورت دخترکان 8 ساله ی گل فروش صاف تر است.عذاب وجدان که شدت می گیرد لبخندی از روی ترحم به آنها هدیه می کنیم و تا مدتها از این اقدام انسان دوستانه! کیفوریم.شیشه ها را بالا می کشیم تا مبدا فقرشان مسری باشد و غبارش بر خودروی وارداتی ما بنشیند.

کودک بعدی از راه می رسد ولی ما لبخندمان را پیش از آن خرج کرده ایم وچیزی نداریم تا به رسم هدیه به او تقدیم کنیم.عذاب وجدان هم که چراغ، هنوز سبز نشده با سرعت راهش را از ما جدا کرد.تنها چیزی که برای کودک دوم می ماند انعکاس تصویر خسته و غمزده ایست که بر شیشه ی خوروی ما جامانده...

  • میثم فکری

نظرات  (۳۹)

سلام
انگاری خدا شنید من دلم نوشته هاتونو میخواد بی هوا اومدم نت....
همیشه وقتی این صحنه ها جلو چشام تصویر میشن ناخود اگاه اشکم در میاد...مادرم میگه مگه تو باعث این وضع شون شدی...؟
حرفی ندارم...شاید اره...شاید...
چراغ هنوز قرمز...یاد یکی از قرار های اخر شبانه افتادم...به بهانه ی هر چراغ سبزی وا نیستا...
پنجره ها انگار شده است بزرگ ترین تفاوت من با ان همه معصومیت نهفته در چشمهاشان....
پنجره های دست ساز انسان شده تنها دیوار برای فرار از تاثیر نگاه دو چشم غبار الود...
فریاد از هر دیوار و پنجره.....!!!
دلم میگیرد وقتی کودکی در خیابان از من میخواهد از او ادامس بگیرم...یا گل نرگس....
اما منم مثل همه....1هفته ای عذاب وجدان خفم میکنه....اما دوباره عادی میشه...
منم گم میشم تو اون همه هیاهوی بی صدای چشمهای اونها...
میدونید ادم یه جوری میشه..مثل الان که من دلم گرفت...اما کاری هم نمیکنه...مثل داستان همون دخترکی که جوراب فروش و میبینه دلش براش میسوزه....اما ازش جوراب نمیخره..فقط شعر میگه....
منم مثل اونم...نه ازشون گل میخرم...نه...فقط شعر میگم....
یا علی مددی...
ممنون از اینکه قلم تون فکری به حال دل ما ها کرد و نوشت...و شاید اینجا دوباره یه قرار شبانه باشه....!!
دنیا دنیا ممنونم سردبیر محبوب ما....
یا علی مددی
سلام!
همیشه این صحنه ها دردناکه..صحنه ی دیدن یه دختر بچه که داره گل می فروشه سرچهار راه ها و اونم با اصرار و دردناک تر این که ادمایی که توجهی به این مسائل نمی کنن خیلی بی تفاوت می گن بروبچه .....
این طبیعیه که وقتی با همچین صحنه ای روبرو می شی عذاب وجدان یقتو بگیره و خفت کنه....یه بغضی بگیری و بازور خودتو کنترل کنی...
این بچه ها نیستن که شاید مورد ترحم ما قرار می گیرن..نمی دونم چرا..ولی همیشه وقتی مردایی رو می بینم که با سیگار تو دهنشون با کت اویزونشون و دمپایی های پاره پارشون تو خیابونا تو چراغ قرمزا می یان سراغتو یه لنگی ادامسی یا شیشه پاک کردن یا حتی اونایی که دستاشون رو جلوس ماشین ها می یارن تا...
دلم می گیره...بابام می گه اینا معتادن..تقصیر خودشونه...این پولا رو می گیرن تا برن مواد بگیرن ..ولی به این فکر می کنم که شاید اگه فرصتی بود اینا این شکلی نمی شدن...اینا هم می تونن زندگی کنن ...
یه بار داشتم می رفتم کلاس ....تو چراغ قرمز بود که چند تا از این بچه ها داشتن می رفتن اون ور خیابون....انقدر قیافشون ناز و معصوم بود که دلم ریش ریش شد که اخه چرا اینا تو این سن باید اینجوری باشن...
4نفری می شدن که داشتن می رفتن پیش یکی که فک کنم از اون ادامس و ...اینا می گرفتن..نمی دونم چی شد نفروخته بود یا هر چی مرده یه سیلی زد تو گوشش که یه هفته سردرد گرفته بودم....
همیشه فک می کنم تقصیر کیه که باید این شکلی باشن ادمای جامعه ی ما؟؟؟؟؟
چرا کسی درک نمی کنه اینارو؟
مگه اینا انسان نیستن؟
مگه اینا حق ندارن که زندگی کنن؟
چرا نباید اینا هم ارامش تو زندگیشون معنا داشته باشه....؟
چرا وقتی اینارو می بینیم فقط یه هفته عذاب وجدان می گیریم؟
چرا دیگه کاری نمی کنیم ؟از دستمون بر نمی اد یا نمی خوایم؟
چرا نمی شه همه زندگی کنن؟همه خوب باشن..؟
چرا زندگی کردن با ارامش و امنیت واسه همه نیست؟؟؟؟
چرا..چرا..چرا؟
جواب این همه سوال منو کی جواب می ده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم ایول به مرام شما که یادمون انداختین..انقدر عادی شده این مسائل که دیگه کسی توجهی نمی کنه به این که یه دختر بچه عوض این که با هم سن و سالای خودش بازی کنه تو خیابون جلوی کس و نا کس گل بفروشه اونم با قسم خوردن....
اخه چرا ماها این شکلی هستیم؟چرا فراموش می کنیم که.......؟
چرا چند روزه بعد همه چی از یادمون می ره....؟
همه راحت می گذریم و می خندیم و تو دلمون می گیم :
کاری که از ما بر نمیاد...
  • انوشه میر مجلسی
  • این فقط یکی از هزار تصویر به جا مونده است .کودکان فال به دست .. کودکانی نشسته کنار ترازوها و ...
    من نیز کودکم . . .
  • ندا(یه دوست)
  • سلام,دوستم نزدیک به 2 ساله که در حال ساخت یه مستند درباره ی زندگی این بچه هاست,یه چیزی بهت میگم,شاید باورت نشه میثم خان فکری,
    میدونی چند بار تهدید شده؟و اخرین بار تهدید به مرگ؟؟؟
    مگه پخش زندگی این بچه ها چه موردی داره؟؟؟؟؟؟؟
    حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.......................
    کودکان کار، کودکان بی سرپرست، کودکان فقر، کودکان طلاق،کودکان قاچاق، کودکان قربانی خشونت جسمی و جنسی ....
    مگر شانه های کوچک یک کودک برای حمل این همه لقب چه قدر توان دارد؟!!!!
    اون بچه هاازمن توهیچی نمیخوان.فقط میخوان یه کاری کنیم که شب به جای کتک غذا بخورن.
    این قدر اروم فریاد میزنن که دیگه هیچ کس جزیه زمزمه چیزی نمیشنوه.
    ولی غرورشونو پشت همون دسته گلاوادامساو...قایم میکنن که مبادا ما فکرکنیم
    اونا بچه ان.
    سلام
    خدا ظهورش رو....
    مطمئنی؟؟؟؟؟؟
    من خوشبختانه این صحنه ها رو ندیدم........البته نگم خوشبختانه چون با ندیدن من وجود بی وجود نمیشه.
    اما مطمئنم من و تو هم نمیتونیم کاری بکنیم حتی دلسوزی من مطلب نوشتن تو دردی از درد های اون ها دوا نمیکنه.
    در ضمن حقیقت رو باید قبول کرد....از اولی گل خریدی.......باید از دومی فال بخری
    بعدش از سومی آدامس.....از چهارمی هم سیگار آخرش چی؟؟؟
    این ها کار اساسی میخواد همه این ها خانواده دارن میخوان خرج خودشون رو در بیارن من و تو داریم دلسوزی میکنیم اما وقتی کسی به فکر این بدبختا نیست این بهترین کاریه که میتونن انجام بدن حقایق رو ببین نشیم قصه ی اون مردی که دید یه پروانه داره با چه زحمتی خودش رو از پیله میکشونه بیرون رفت برای بیرون اومدن کمکش کنه که متاسفانه دیگه اون پروانه نتونست لحظه ی خوب پرواز کردن رو درک کنه اگر قصد کمکه باید اساسی باشه طوری که این ها نیازی به سر چهار راه ایستادن نداشته باشند اما اگر قصد فقط دلسوزیه این ها هیچ احتیاجی به دلسوزی من و شما ندارند چون بدتر وضعشون خراب تر میشه هر کس گل میخواست اگه این ها داشتن سر چهار راه چه ایرادی داره فقط از یکیشون گل بخره هر کسی مزه ی دهنش تغییر کرده بود چه ایرادی داره فقط از یکیشون آدامس بخره هر کسی پاکت سیگارش تموم شده بود از یکیشون سیگار بخره.
    اما شاید بعضی ها دلشون واسه اینها نسوزه بعضی ها دلشون واسه چهره ی طبیعیه شهرشون میسوزه مبادا خراب بشه.
    اما یه چیزی بهت میگم خداییش من که تو آینه ماشین نیگاه میکنم یه سبیل کلفت میبینم اینهونه شاه عباس تو هم که تو آینه ماشین نگاه میکنی ماشالله
    خودت میدونی دیگه اون هایی که صاف میکنن دیگه از بس رفتن خرج gillet و تیغ های خوش دست فرانسوی کردن دیگه پولی تو جیبشون نمیمونه بدن این برو بچز خیابانی که
    مجبورا همین یه تیکه لبخند و نثارشون کنن
    خواستم بگم خوش به حالتون آقا پیام اما یه ذره که فکر کردم با خودم گفتم چرا؟ چرا خوش به حال شما؟
    مگه با دیدن و ندیدن من و شما چیزی تغییر می کنه؟
    مگه اگه من نبینم شما نبینی اینا نیست می شن؟
    دیدم نه تازه با این که دیده می شن و به قول آقای فکری یه لبخند هم بهشون تحویل می دیم وضعشون اینه!!!
    چه برسه که بخوایم چشمامون رو ببیندیم ( جسارت به شما نیست اصلا آقا پیام ) راستش دیدم کسانی رو که همون یه لبخند رو هم دریغ می کنن
    دیدم کسانی رو که وقتی یه دختر یا پسری بهشون گل تعارف می کنه خیلی بد باهاش برخورد می کنن
    تازه به قول آقای فکری ماشین وارداتی هم ندارن
    نمی دونم چرا یادمون میره
    خیلی زود همه چیز یادمون می ره
    فراموش می کنیم که شاید پدر اون دختر و پسر به خاطر سهل انگاری من و شما از دست رفتن
    من دیدم دختر و پسرهایی رو که پدرشون زیر چرخ یکی از همین ماشین ها رفته
    دیدم دختری رو که پدرش کارگر ساختمانی بوده و از بالای برج پرت شده و حالا ما ها....
    البته این رو هم کتمان نمی کنم که شاید درصد خیلی زیادی از این وضع ارادی بوده و ساخته دست ما ها نیست ( البته منظور از ما ها شما پول دار های مرفه بی درده )
    اما یه چیزی رو هم بگم که تو دلم نمونه
    من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمی خیزند
    اگه فقط من و شما بخوایم کمک کنیم درسته که نمی شه
    اما این باعث می شه اونایی که با ماشین وارداتی تو پنت هاوس برج های معروف زندگی می کنن ( نمی دونم واژه درستش چیه شاید ) مجبور بشن که کمک کنن!!!!
    سلام
    ادما چقدر باهام فرق دارن..اما همه یه جوری عین هم هستیم....همه میدونیم چی خوبه چی بد؟
    به نظرتون اونی که لبخند نمیزنه نمیدونه؟؟؟
    دنیا یه جوری شده...ادما باهام تفاوت ندارن بلکه بی تفاوت شدن...نسبت بهم....دوس دارم بدونم بچه ها اینجا چی مینویسن....همه مثل هم...
    من یه تشکر ویژه میکنم از عاطفه خانوم که به نوشته ها اهمیت میدن ممنون از نوشته های پر بارتون
    میگم چرا همه میگن در گذشت نمیگن شهید شد؟؟
    شایدم در گذشت..
    اما 31 سال میگذره همه دو احتمال میدن که شهید شد یا درگذشت...
    اما صدا و سیمای ایران یه احتمال میده که درگذشت چرا؟؟؟
    گاهی به این حقیقت یاس آور

    اندیشه می کنید

    که زنده های امروزی

    چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند؟
    جواب سوال پیام(اما صدا و سیمای ایران یه احتمال میده که درگذشت چرا؟) :
    احتمالا درس آمار و احتمالاتشون رو با استاد خبره ای نگرفتن، برای همین پایه ضعیفی دارن.
    سلام...................
    رفته بودم یه جایی..اونا بچه نبودن...خیابونی و گل فروش هم نبودن...چندتا پیرزن مهربون بودن.....سالمندان..میدونید باز اون بچه ها دلشون خوشه خودشون کار میکنن..منتی ندارن رو سرشون...کم و زیادش مال خودشونه..شاید همشون زودتر مر میشن...اما ایناچی..نتیجه ی نا مردی ماهان..وای نمیدونید چقد عذاب اور بود....دلم انقد گرفت....!!!!شبیه همه جابود جز خونه....اونم واسه مادربزرگ ها....چقدر این دنیا بده...چقدر ما ادم ها وحشتناک شدیم...اون مادر بزرگ های مهربون و اروم چکار میتونستن بکنن...به همشون گفتم ..التماس کردم دعام کنن.....همشون گفتن باشه.حالم خیلی خوبه....دعاهاشونو حس میکنم..
    یا علی مددی
    وقتی میگفتن:نوه ی من هم مثل توست...دیگه بغضم خفم میکرد....یکیشون انقد ماه بودوویه مادربزرگ خوشگل...!!!2سال بود تنها بود...هیچ کس نیومده بود دیدنش...اما لبخند میزد....ای وای ...یعنی قراره نسل ما چی بشه....؟؟؟؟
    اقای فکری شما تصور کن.....یه چندتا مادربزرگ مهربون...ای وای....
    خدا عاقبت ما رو بخیر کنه....
    ادم از خودش بدش میاد.....
    چقد ما ها عوض شدیم...مگه اونا یه روزی بچه هاشونو بزرگ نکردن؟
    محبتشونو نقدیم نکردن؟
    ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااا...............
    روانی شدم....
    اینجا هوای دلم بارانی شده...پنجره ها را باد میشکند...کسی ایستاده و مرا می نگرد.... و من هنوز درگیر زمستانم...و اینجا بهار دارد تمام میشود...
    احساس میکردم از دنیا و مافیها قدم فراتر گذاشته ام...همه را و همه چیز را ترک کرده ام فقط با روح سرو کار دارم...فقط با غم همنشینم...فقط با درد میسازم و فقط خدای بزرگ را پرستش میکنم...
    (دکتر شهید مصطفی چمران)
    ما دنبال یک عارف چریک می گردیم ولی یک نفر رو فراموش کردیم: مصطفی چمران

    یک چریک و عارف از نوع داخلی.

    واقعا ما اینقدر غریبه پرستیم؟!
    (میثم فکری)
    چمران نظیر خارجی نداشت مید این ایران بود .
    در ضمن یک سالگی انکار رو بهت تبریک میگم میثم فکری ایشالله دوسالگیش هم زنده باشیم و باشید
    مثل این که تا من یه شوک ندم به این کامنتات از 27 تجاوز نمیکنه.
    حالا شد 28 تا ایها الناس کوشید؟؟؟
    سلام
    چرا این پیام اینجا جولا ن میده؟
    خب شما نذارین دیگه... مگه خودش وبلاگ نداره..
    راستی خبری از قرار و .... نیست؟
    من که فعلا رادیو نیم گوشم..4روز تا کنکورم مونده...دعا کنید..کاش از شنبه که کنکور ندارم دیگه به برنامه ی توپ که سردبیرش شمایی شروع بشه..
    اگه عشق کمه دلت رو پر از رویا کن...
    منم دلمو پر از رویا میکنم شاید به واقعیت بپویونده...

    یا علی مددی
    بابا عجب وبلاگی شده اینجا...
    هی هانیه کامنت می زاره هی پیام....
    همش تقصیر شماست اقای فکری..اجازه ندید..
    شوخی می کنم مثلا این هانیه حالا خواهر خودمه ها..
    خوب خوبید اقای فکری؟
    راستی من اپ کردم البته یه چند روزی می شه...
    به خاطر این بهتون نگفتم که واقعا به طور عمیقی ادم رو ضایع می کنید ..خوب یعنی چی ؟وقتی لینک کردید چرا سر نمی زنید؟وقتی بهتون خبر می دیم یعنی دلمون می خواد بیاید بخونید دیگه..یعنی نظرتون واسمون ارزش داره.....
    الان من خبر دادم که اپ کرده بودم...
    منتظرم
    جون جدت سردبیر ضایع نکنید...
    یا علی
    خداییش میثم کی دل تو میگیره تا دل ما شاد بشه
    البته منظورم اینه که آخه تو که هر وقت دلت بس ناجوانمردانه تنگ میشه اپ میکنی از این لحاظ عرض میکنم
    26 خرداد تا 6 تیر هم واسه خودش فاصله ایه ها
    همیشه بین تمام چراغ قرمز ها و چراغ سبز ها .چراغ زردی هم وجود داره
    چراغ قرمز ها رو که گفتی ....چراغ سبزا هم که از ما جدا هستند و تو قصه ها پرواز میکنن
    حالا ما که همیشه پشت چراغ زرد در تردید رفتن و موندن هستیم تکلیفمون چیه؟
    این "الضالین " که میگن همین ما هستیم........
    به جشن کوچک تولد من دعوتی!
  • مریم مقنی پور
  • هوالباقی

    دو سال بی تو گذشت

    هر گل که بیشتر به چمن می دهد صفا " گلچین روزگار"! امانش نمی دهد.


    بدینوسیله ســــومین زادروز ( ۱۱ تیر) و دومیــــن ســـالروز در گــــــذشت(۳شهریـــور ، البته پیشاپیش)برنامه "روی خط جوانی" را به اطلاع کلیه دوستداران و علاقه مندان آن میرسانیم.

    اطلاعات بیشتر در اثر انگشت !
    سلام
    اگر کاریکلماتور دوست دارید ، تشریف بیارید .
    تو مگه نگفتی وبلاگ قرار شبانه رو میزاری واسه
    یه قرار بین خودتون و شنوندهاتون؟؟
    پس چرا وبلاگ قرار شبانه رو حذف کردی؟؟
    می خوام بدونم چرا؟
    شهاب خان ببخشید این آقای فکری کی به وبلاگش سر میزنه که بخواد به شما جواب بده اما چون احساس مسئولیت میکنم عرض مینمایم وبلاگ قرار شبانه رو کسی حذف نکرده یه مشکلی فنی توی سایت پارازیت پیش اومده این وبلاگ هایی که تحت پوشش این سایت بودن در کل فعلا تعطیل میباشند تا اطلاع ثانوی که این سایت بازگشایی بشه.
    میثم تو نمیخوای بنویسی؟؟
    تابستونه هاااااااااااااااا
    سلام
    حقیقت تلخی که گریبانگیر همه ی ما شده . بدون استثنا !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی