انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

Title-less

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۷، ۰۳:۴۴ ب.ظ

شاید 21 ساله بودن برای روشنفکر شدن و حرفهای روشنفکری زود بود ولی تصمیم خودش رو گرفته بود. می خواست از مردمش بیشتر بفهمه. دنبال کافه نادری می گشت ولی حواسش نبود که اون لااقل مال 30-40 سال پیشه ، پس به یکی از همین کافه های دور و بر بسنده کرد. دور و برش رو نگاه کرد؛ هم قهوه بود، هم سیگار. هم جوون بود هم پیر. ولی مثل خودش روشنفکر پیدا نکرد.

قهوه اش رو خورد، سیگارش رو پک زد، فکر کرد، نوشت، حساب کرد و رفت.

از فضای داخل کافه نوشت که بیشتر دخترها و پسرهای هم سنش بودن، ولی حرفشان حرف مردم و درباره مردم نبود. اغلب داشتند از مد جدید، دعواهاشان با پدر و مادر می گفتند. از گرفتار شدنشان در دست پلیس می گفتند و برنامه های شبکه های ماهواره ای. فقط دو مرد که 35-36 ساله بودند و هر دو سیگار captain black"" می کشیدند راجع به دانشگاه و فضای اون حرف می زدند اونهم از نوع آزادش.

همه اینها رو نوشت ولی هیچکدوم اون رو به روشنفکری اش نزدیک نکرد. به خیابان رفت تا از فقر مردم بنویسد ولی جایی که آمده بود بالای شهر بود و مردم همه سوار خودروهای وارداتی. قیافه هاشان راضی به نظر نمی رسید، ولی چرا؟!

کمی نزدیک تر، امامزاده بود و مردم متوسط شهر برای زیارت آمده بودند. حالا فکر کرد: روشنفکر می تواند دیندار باشد یا نه؟ می تواند به حرفهای عامیانه مردم عمل کند؟! نمی دانست. یک قدم به جلو برمی داشت و گامی پس می کشید. رنگ سبز چراغ امامزاده جذبش می کرد و رفتار عامیانه زائران می راندش. برگشت. روی نیمکت نشست و نوشت: اگر دین و امامزاده مال گدشته هاست پس برای امروز چی داریم؟

هوا سرد بود و این فکرها بدنش را سردتر می کرد. سوار تاکسی شد. رادیو روشن بود و دو کارشناس حرفهایی از جنس حرفهای خودش می زدند. راننده خسته شد و موج رادیو رو عوض کرد. این بار صدایی شنیده می شد که می گفت:« آیا ما برای بندگانمان کافی نیستیم؟!»

پیاده شد...

  • میثم فکری

نظرات  (۳۵)

اصلن هم هول نشدم که نظر اولم خواستم اول اینو بگم بعد پست رو بخونم نظرمو بگم
کاش معنای جدیدتری برای روشنفکر بودن پیدا میشد.
کاش همیشه تو ذهن ما انسان ها روشن فکر ها رو افرادی اینچنینی نمیپنداشتیم.
کاش همه ی افرادی که جامعه ی خودشون رو درست میشناختن و چیزی برای گفتن داشتن روشن فکر بودن.
کاش این فکر غلط رو از سرمون بیرون کنیم که هر کس رفت توی کافی شاپ نشست و یه کلاهی هنری سرش کرد و یه پالتوی بلند رو انداخت رو دوشش یه قهوه ی تلخ رو سر کشید و یه پوک سیگار زد حتما اون یک شخص هنرمند و روشنفکره.
کاش روشنفکرا جامعه شون رو میشناختن و به جای جدا بودن با جمع میبودن.
در ضمن منم دوم شدم
یاعلی
...
  • انوشه میرمجلسی
  • فکر کرد، نوشت، حساب کرد و رفت.

    محاسبه ی چی ؟ رفتن به کجا !؟
    سلام
    از دیشب که به پست شما خوردم خیلی فکر کردم اما نتیجه قابل عرضی بدست نیامد اگه بخوام بگم میشه یه چیزی مثـ همینی که خود نگاشته اید
    اما ــــــــــــ

    ...
    اون روشنفکر خودتی؟
    ------------------------------------------------------------------
    نه. من سن و سالی ازم گذشته!!!
  • مریم مقنی پور
  • سلام.
    نوشته پر مغزی بود.... و آدمو به فکر وا می داشت .
    سلام
    باگذشت چندین ماه از کامنتتون برای من، هنوز که هنوزه میترسم واسه شما نظر بذارم.

    بااجازه!

    یاعلی
    پاسخ:
    من اینقدر موجود ترسناکی نیستم.فقط خیلی فرصت ندارم برای دوستان نظر بذارم.همین
    سلام!
    وبلاگ کهکشان رو حذف کرده بودم اما وقتی میدیدم هنوزم توی پیونداتونه یه حس مسئولیت بهم دست میداد .دوباره راهش میندازم.سلام...
  • مینا جعفریان
  • الیس الله بکاف عبده....
    اولندش کافه نادری هنوز هم پابرجاس. خواستی می تونی مهمونم کنی و ببرمت.
    دومندش هم نه. به نظرم کافی نیست!
    سلام!
    مثل همیشه!!!
    چقدر باید ادم فکر کنه؟!!؟
    منم این روزا هی میگم!
    ایا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!
    کافیه واقعا؟!
    اوه!

    منظورم این نیود که از شمامیترسم... آخه از نزدیک زیارتتون کردم.اصلا هم ترسناک نیستید!!!!
    فقط میترسیدم دوباره نمونه اون کامنت چندماه پیشتون رو توی وبم ببینم.برای همین یه مدت سعی کردم این طرفا کمتر بیام.
    مثل اینکه یادتون نمیاد چی برای من کامنت گذاشته بودید.نه؟!
    اگه یادتون نباشه خیلی بهتره!

    یاعلی
    به نام خدایی که در این نزدیکیست ...!
    سلام


    همین!
    یا علی
  • الهه آرانیان
  • صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب
    کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست
    سلام..
    خوبید سردبیر محبوب ما...
    این روزها که حالم بده...خیلی این سوال رو می پرسم از خودم....
    دلم بدجوری هوای یه زیارت ....یه جای معنوی..که اروم بشم...ای خدا ...
    بی خیال...دلمم عجیب گرفته!
    یا علی
    سلام!
    یه سوال؟!؟!
    شما نمیخواین یه تحولی ایجاد کنید؟!؟یه برنامه ای...نمیدونم یه قرار شبانه...
    آشنایی یک حادثه نیست


    آشنایی یک قانون است


    ما به قانون احترام می گذاریم


    و به سادگی از کنار هم رد نمی شویم



    غروب آخرین روز آبان ماه 87 واسه من با وجود شما خاطره شد

    خاطره ای کوتاه اما دوست داشتنی
    مبارک قالب جدید
    نه خوبه ,خیلی خوبه,بعد غروب به اون دلتنگی معلومه که یک نوشیدنی داغ میچسبه بله!
    نگاهی خسته و گامی نامطمئن. پیش آی تا به سویت شتابم...
    کاپتن بلک .روشنفکری.دانشگاه .کافه ...............
    سلام

    قالب نو مبارک
    نمی دونم چرا این پستتو دوست دارم






    بهش حس خوبی دارم ....
    ما ها خیلی بد بختیم ...
    چون صادق نیستیم...
    اولین بارمه که اومدم اینجا جای خوبیه
    یه جورایی خاصه
    من خیلی طول می کشه که از چیزی خوشم بیاد ولی این جا احساس غریبگی نمی کنم انگار که خیلی می شناسمتون.نوشته هاتون قشنگه
    خوشحال میشم بهم سر بزنید.
    سلام..!
    بابا قالب!
    ایول...چقدر شیک شده اینجا!
    تبریک!
    بابا ت ت ترکوندی ها!
    شرمنده..صمیمی شدم
    یا علی
    سلام
    خوشحال میشم همراه مهربان در مسیر انتظار شوی.آپم و منتظر نظرات دلگرم کننده شما.لایق دونستید حتما بیایید.
  • قاسم اورنگی
  • باب تغیر قالب...

    میثم بریم سینما؟
    سلام

    وبلگتون خیلی واسم جذاب و دوست داشتنیه

    یه حس خوب نسبت بهش دارم

    فقط کاش زودتر آپ می کردین و ما زود به زود حافای قشنگ شما رو می خوندیم

    حرفای سردبیری که انقده دوست داشتنی و محبوب میون رادیو جوونیا

    من به رادیو جوون به خاطر داشتن چنین افرادی افتخار می کنم

    این حرفا رو بدون هیچ گونه مبالغه و تملق گفتم
    روشن فکر شدن حرفای روشن فکرانه زدن بالا شهر کافه نادری قهوه سیگار دختر پسر ماهواره کاپتان بلک دانشگاه از نوع آزاد فقر امامزاده دین نور سبز تاکسی رادیو




    خدا خدا خدا خدا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    قالب نو مبارک...
    حالا دیگه مطمئنم عوض نشدید........................................................
    سلام!
    چه خوب!متحول شدین!قالب های باحال میزارین!
    شما که وقت میکنید!یه نیم نگاهی هم به وب ماها بندازین!
    انقدر دلم میخواست قرار شبانه بود!زنگ میزدم میگفتم دارم میرم یه جای مهشر..یه جایی که بهترین جای زمینه!
    طرف وبلاگ ما هم بیاین به خدا خیلی ثواب داره!
    بــــــــــــــــــــــــــــــــــه نسکافه رو برم
    نسکافه است حالا این؟؟؟ ما که سوات درست حسابی نداریم جون داداش شایدم
    کاپو چینوهه شایدم.......... ول کن حالا کلاس که نیست روح در عذاب است نه شما هم با کلاس روز به روز قالب عوض میکنی البت بنده موندم تو این وقت جنابعالی چطوری وقت میکنی روزانه کلی از وقتت رو صرف پیدا کردن قالب بزاری و به کارای
    دیگه ات به قول خودت نرسی هاااااااااااااااااااا؟؟؟ ولی بازم ما مجبوریم تبریک بگیم مگه کار دیگه ای ازمون بر میاد به هر حال اومدم یه چیزی دیگه بگم البته قصد داشتم شنبه هفته قبل بیام وقت نکردم حالا هم دیر نشده و مراتب اعتراضات خویش را اعلام میداریم :
    جنابعالی نون دولت میخوری با مدیران مسئول اعتماد ملی و کارگزاران مصاحبه میکنی مگه کیهان و رسالت مردن آقاااااااااااااااااااا حالا فوق فوقشم دوتا جناح مختلف میاوردی خانوم هاشمی هم که استاد دعوا راه انداختن آی حال میداد آی حال میداد حیف دو تا چپی میاری حرفاشون رو ضد دولت کریمه ی محترمه ی سرکار خانوم ایران خانوم میدی به خورد مردم که چی
    به هر حال مراتب اعتراضات شدیده ی خود رو به عرض رسوندیم شما حالا همین رو حدیث مجملی ازش بخون ما بریم به زندگیمون برسیم .
    بازم از این کارا بکن
    موفق باشی
    یاعلی
    سلام مث این که افتخار ندادید که شاگردتون بشم باش ایرادی نداره
  • انوشه میرمجلسی
  • تغییر و تحول در قالب وبلاگ نشان از انعطاف نویسنده آن دارد
    صفحه 22653 کتاب وبلاگ و در آمدی بر رفتارشناسی وبلاگ نویسی با نگاهی بر فلسفه -منطق - هندسه - ریاضی 2 و مثلثات!! تالیف گروه عقلا !
    در کل خواستم بگم مبارکه قالب جدیدتون - اما می خواستم رو نباشه!

    سلام! کم پیدا شدین - غیبت غیر موجه پذیرفته نیست برادر!
    http://www.khorshidnewspaper.blogfa.com
    رانت خواری در روزنامه خورشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی