انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی

روزی خواهم گفت...

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۸۷، ۰۵:۳۶ ب.ظ

داشتم فکر می‌کردم که ای کاش هنوز هم یه برنامه‌ی اندیشه‌ای مثل «قرار شبانه» داشتم و اینجوری هم خودم بیشتر فکر می‌کردم هم یه سری موضوعاتی که به اونها مبتلائیم رو مطرح می‌کردم. ولی فعلا که ممکن نشده.

شاید از پشت بام آسمان می‌گفتم، یا عشق دو برادر یا دوست داشتن یک همنوع که همفکر نیست، یا تبلیغ در برزخ، یا روحانی روشنفکر، یا دین در اینترنت، یا فراموشی یادها، یا نمازهای اجباری، یا دلسوزی برای خدا، یا تقصیر ما در انتظار، یا دعاهای خاک گرفته، یا...

گاهی آدم خسته می‌شه از کار روی موضوع ازدواج و طلاق، اعتیاد، شیشه و کراک، انضباط اجتماعی و آلودگی پایتخت، قتل و سایتهای غیر اخلاقی و...

نمی‌دونم چقدر ما که قرار بود عاشق باشیم در این تنهاییهامون مقصریم؟ چرا ما نباید به هر عابر پیاده‌ سلام کنیم و عاشق باشیم؟ چرا دست‌هامون از سرما توی جیب هامون فرو رفته بجای اینکه گرما بخش دست‌های دیگران باشه؟ چرا....؟!

....

من، در آخر مطلب خودم رو تکفیر کردم. شما زحمت نکشید!

  • میثم فکری

نظرات  (۲۲)

حقیقت ندارد اگر بگویم صبح نمی شود، صورت تب دار مهتاب، وقتی تو نیستی. اما این را باور کن که وقتی تو هستی، نقطه کوچک رو به افق امید من، به سیاهی نا امیدی شب نمی رسد.

It's not true if I say moonlight won't die with its red face when you're not here. But believe it when you're here, the little tiny hole of hope to horizon won't catch the dark disappointment of night
سلام
چند تا سوال دارم که می خوام به ایمیلتون ارسال کنم
اما انگار ایمیلتون رو از وبلاگ برداشتید
پاسخ:
این ایمیل منه:fani13@gmail.com
  • آتیش پاره
  • سلام
    آخ ... انگشتت و دقیقا تو زخم فرو کردی
    چقدر دلتنگم راستی چرا؟
    چرا وقتی از دردها و زخم ها حرف میزنی همه احساس همدردی میکنند اما تا میخوای چاره کنی تازه دردشون میگیره و تمام قوا مانعت میشن
    مگه میشه با محدود کردن قوانین اندیشه ها دغدغه ها وچراها رو محدود کرد
    اگه با زور صدا خفه کن بتونن صدا پرسش هارو خفه کنن فریاد خفته در حنجره سکوت را چه خواهند کرد!؟
    سردبیر جان امیدوارم عرصه اینگونه تنگ نمونه
    سلام

    خوبین سردبیر دوست داشتنی و محبوب ما؟

    با اجازتون من چند تا فرضیه در رابطه با شما دارم

    1- شما کامنتا رو نمی خونید مخصوصا خصوصیاتونو

    2- کامنتا رو می خونید اما وقت نمی کنید کامنتا رو پاسخ بدین

    ( حتی یک دقیقه وقت آزاد ندارین ) فک کن

    3- کامنتا رو می خونید وقت هم دارین ولی دوست ندارین پاسخ بدین

    (شما که این جوری نیستین ، نه !!)

    خب ما دلم خوشه که واسه میثم فکری یکی از بهترین سردبیرای رادیو جوان

    کامنت می زارین قاعدتا تواقع داریم حداقل جواب سلاممون رو بده دیگه

    اگه جواب ندین فکر می کنیم باهامون قهرین طبق گفته زهرا جون شریفی عزیز دلم

    یا علی
    در ضمن این آپتون یه جورایی حرف دل من هم هست

    آپتون خیلی خوبه

    مر30
  • مهم نیست
  • حکایت حکایت ملا شدن چه اسان عاشق شدن محال است. سلام کردن به ادمای تو خیابون دغدغه ی همیشه گی ام بوده و اگه نگم همیشه که دروغ باشه تقریبا این کارو کردم اما هیچ وقت نتونستم دستمو به دست کسی بسپرم که سرمای دستمو بگیره چون همشون دنبال گرم شدن دست خودشونن.نه گرم کردن. مهم نیست این بهترین چیز که برای زندگی تو این دنیا انتخاب کردم مهم نیست هیچی مهم نیست بزار با سردی دستها و دلهای غریب امون بمیریم.
  • انوشه میرمجلسی
  • با خوندن این جمله "در ابتدای جوانی و بهار زندگی سرمای زمستانی شاخه‌های جوانی را می‌خشکاند" یاد این پستم افتادم "یخ بستگی شاخه ها حقیقت داره یا من نگاهم دنبال سردی روزگاره ؟" من مطمئنم که یه جاهایی اشکال از نگاه ماست برادر ...

    در ضمن خیلی خیلی به یادتون بودم ... ان شا ا... قسمت بشه تشریف ببرین (دوباره)
    مدت زیادی است که به اینجا سر می زنم اما تا به حال اینقدر با نوشته ات ارتباط برقرار نکرده بودم. خوبه حداقل فکر بیرون آوردن دستامون از جیب به سرمون میزنه. هوا سرده.
  • مجری گری گویندگی و فن بیان
  • سلام
    احساسات ناب و عاشقانه شما قابل تقدیر است. دیگر چیزی نمی نویسم ... خودتان زحمت (تکفیر) را کشیدید!!!!!!!!!

    افتخار بدهید تا از نظرات ارزشمندتان مستفیض شویم!
    تنها میتونم بگم !

    Nice ...
    سلام
    داغ دل ما رو تازه کردید.
    چه قدر جای برنامه ای مثل قرار شبانه خالیه.
    باران به روایت دیگر رو دیدی؟ این روزها تنها برنامه ای که میون این همه برنامه صدا و سیما، حال و هواش یه کم شبیه قرار شبانه بود.
    کاش دوباره سر قرار می آمدید.
    وسط خوندن پست شما برقای خونه ما رفت ....
    یه شبم که می خواستیم شاعرانه زندگی نکنیم نشد .یعنی نذاشتن
    راستی نگید این عجب خالی بندیه .....

    نوت بوک دارم و گرنه که نمی شد برقا رفت کامنت بذارم آقای سر دبیر .می شد ؟
    (دیوانگی +تعقل=هگل )این همون جالدوزیه که به خودم زدم.نهیب هم نام دیگرشه.برادر پله ی سوم عزیز (حسین)فرمود که کاری رو که نمیتونید انجام بدید رو به عهده نگیرید.اگه شما مصداقش نیستی به اونی که مصداقشه بگید.به خدا همیشه وقت نیست!
    این حرفها فقط در حد یه یادداشته.یاد-داشته یه سردبیر رادیویی
  • آوای بی صدا
  • دیبلاچه عشق و عاشقی باز شود
    دلها همه آماده پرواز شود
    با بوی محرم الحرام تو حسین
    ایام عزا و غصه آغاز شود
    سلام علیکم. حالتون چطوره؟ خوبید؟
    من مژگانم! چرخ گردون...پنج شنبه... ساری...
    راستش یه کمی عذاب وجدان دارم!
    کاش اونطوری راجع به برنامه مثلث نمی گفتم.
    معذرت
    من مدت کوتاهیه که رادیو جوان گوش میدم. از این تلویزیون دروغگو خسته شده بودم که به پیشنهاد دوستان رادیو جوانی شدم! در مجموع خیلی از تلویزیون بهتره.
    مثلث خوبه. بحث کردن هاش هم عالیه.
    ولی کاش آخرش به یه نتیجه ای هم میرسید!
    به هر حال به قول خودتون حالا که پر و بالتون رو قیچی کردن! و دیگه نمی تونید مثله سابق از هر دری بی پروا بگید.
    خدا کنه که زودتر همه چی درست بشه(!) و ...
    مثل همیشه خوب و مهربون باشید.
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
  • جامعه‌ی جوان
  • گروه جوان و جامعه‌ی حلقه‌وبلاگ‌های رادیو جوان شما را به فراخوان قلم دعوت می‌کند.
    آیا به «حامیان جوان غزه» می‌پیوندید؟!
    jameeyejavan.blogfa.ir
  • حامیان غزه
  • حرکتی خود جوش از حلقه وب رادیو جوان.

    «حامیان جوان غزه» با قلم‌هایشان، تنها سلاح و قوی‌ترین سلاح‌شان برائت و بیزاری و خشم‌شان را از اعمال وحشیانه‌ی رژیم مجعول اسرائیل در باریکه‌ی غزه به رشته‌ی تحریر در خواهند آورد.

    شما نیز به ما بپیوندید و با ارسال مطالب خود و یا لینک انها ما را در این حرکت انسان دوستانه یاری دهید.
  • حامیان غزه
  • حلقه وب رادیو جوان از شما سوبله دعوت به همکاری مینماید!
    سلام علیکم و رحمه الله......آقا جان من بنده یک نطق کوتاه بکنم برم سر اصل مطلب یه خورده اون بالا مالا ها رو نگاه کنی این جمله ها زیساد تکرار شده:
    داغ دلم رو تازه کردی... دست گذاشتی رو زخمم... آتیش زدی به قلبم و از این حرفا مثل این که همه برو بچز خیلی در عذاب بودن
    __________________________________________________
    اصل مطلب:
    بزا این جمله ی تکراری رو دوباره تکرار کنم "جای قرار شبانه خیلی خالیه" من میگم چطوره اسم گروه جوان و اندیشه رو بزاریم گروه جوان و عرفان نظرت چیه؟؟؟
    الانم که کاملا وضع گروه اندیشه ی شبکه ی جوان معلومه همه ی برنامه ها باید با دو تا شعر یک عارف شروع بشه و همه گوینده هاش هم صداشون رو بگیرن و از ته گلو در بیارن که اشک مخاطب بشه یک سری چرت و پرت احمقانه در مورد عشق و نزدیکی به خدا و چهارتا مثال از دین و زندگی دبیرستان و پیش دانشگاهی در بیارن بدن تحویل شنونده بعدشم با یه شعر از یک عارف برنامه هاشون تموم شه و از ته حلق خدا حافظی کنن.
    به جای روح پرسشگری روح تلقین و تقلید رو توی شنونده ها به به وجود بیارن و موضوعات برنامه هاشونم هیچ ربطی به موضوعات و مشکلات روز جامعه و سردرگمی های جوون ها با دین نداشته باشه.
    چی بگم والا مثل این که هدف اصلی این گروه و برنامه هاش شده اشک شنونده ها نه چیز دیگه ای.
    در ضمن از جمله آخری آخریتم خیلی خوشم اومد منم تکفیرت میکنم
    (البته کیه که به فتوای ما گوش بده چه فایده)
    موفق باشی یا علی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی