انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

انکار ما

نوشته های یک تهیه کننده تلویزیونی

بایگانی
۰۹
مهر

عده ای دارند دیوانه ام می کنند. دارم دیوانه می شوم وقتی کسانی که داعیه ی اصولگرایی دارند از فیلم مفتضحی چون «اخراجی ها» حمایت می کنند. دیوانه می شوم وقتی می بینم چون ده نمکی محاسن(ریش) دارد و حرف های رادیکال می زند و فیلم هجو اخراجی ها می سازد را فیلمساز ارزشی می دانند. دوستان عزیز! اگر برنامه ی «هفت» برنامه ی بدی است یا شهیدی فر در «پارک ملت» جانبدارانه عمل می کند دلیل بر حسن و خوب بودن ده نمکی نیست. هیچ کس با دیدن این فیلم یاد حسن باقری و جهان آرا و تمام شهدا نکرد.

بعضی دارند دیوانه ام می کنند که اخراجی ها را در کنار «بلمی به سوی ساحل» و «دیده بان» فیلم دفاع مقدسی می دانند. حاتمی کیا هم دارد دیوانه ام می کند که حالا روشنفکر شده و «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشه ای» را فیلم اجتماعی می داند.

این فکر هم دیوانه ام می کند که فیلمسازانی که در جنگ بودند و ارزشها را لمس کردند حالا پشت کردن به آن را نشان منورالفکری می دانند، وای به حال نسل من و نسل بعد از من.

آمریکایی ها و اروپایی ها  هم دیوانه ام می کنند که هنوز از جنگ جهانی و جنگ ویتنام فیلم می سازند و به ریش من و تو می خندند.

خیلی چیزها دارد دیوانه ام می کند، شاید هم دیوانه شده ام و خودم خبر ندارم....
  • میثم فکری
۱۹
شهریور
شاید برای زندگی فلسفه نمی خواهیم و بجایش فلسفه را باید زندگی کنیم...

پ.ن. به دلیل کمبود جا از الصاق نویسنده به متن معذوریم!

  • میثم فکری
۰۵
شهریور
گاهی دلت را که به قدم زدن زیر باران خوش می کنی ناگاه کسی از روی محبت برایت چتر می گیرد!
  • میثم فکری
۲۹
مرداد
آنقدر توان ندارم. آنقدر نمی فهمم که بتوانم از علی بنویسم. علی امیرالمومنین است...
  • میثم فکری
۰۲
مرداد

چند وقت پیش زمانی که کارگر جوان افغانی که از نظر چهره با ما ایرانی ها تفاوت چندانی نداشت، از سه طبقه یک تنه یخچال ساید بای ساید( که خود جزء اضافات زندگی مدرن ماست)، اجاق گاز و ماشین لباسشویی را بالا می برد با خودم فکر می کردم که چه کسی گفته که افغانی ها بازار کار را برای جوانان ایرانی تنگ کرده اند؟!

من جوان ایرانی در شأن خودم نمی بینم که به اندام نحیفم اجازه دهم بیشتر از قلم بردارد... چند روزی به این موضوع فکر می کردم و دلم برای جوان افغانی می سوخت که پس انسانیتمان کجا رفته که از این بندگان خدا اینقدر کار می کشیم و زبانمان هم دراز است؟! فراموش کرده بودم که خودم هم از منتقدان حضور افغانی ها بوده ام و با آنها مشکل داشته ام.

چند روزی گذشت و کتاب «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی را خواندم. داغ دلم تازه شد. ما را از برادرانمان جدا کرده اند و خم به ابرو نمی آوریم. دل خوشیم به اینکه افغانی ها کارهای سختمان را با اجرت کم انجام می دهند. شاید من باید در هرات متولد می شدم و تو در بامیان. یا دیگری در کابل. اما امروز فقط بعضی از آنان در شهرهای ما متولد می شوند، آنهم در بدترین شرایط. ما را از ایران بزرگمان جدا کرده اند و آنان را از ما... دلم پر است و ذهنم خالی. پس زیاد ننویسم بهتر است.

فقط دو نکته:1- کتاب مذکور یعنی جانستان کابلستان را حتما بخوانید تا شاید چشمان شما هم در آخر کمی تر شود

                2-حواسمان به همدیگر باشد. به خراسان، به کردستان، به سیستان و بلوچستان، به خوزستان، به آذربایجان و...دیگران به دنبال آنند که ما را از همدیگر جدا کنند و جدا می شویم اگر حواسمان نباشد. بیایید کمی «برادرتر» باشیم.

 

  • میثم فکری
۲۵
تیر

شیرینی می گیریم. کیک می خریم. چراغانی می کنیم. تولد می گیریم...خودش را نمی بینیم.

دلمان می گیرد...

اما دلمان خوش است که هست

  • میثم فکری
۱۸
تیر
حالمان خوبتر از این نمی شود.خوب خوبیم...

خیالتان راحت

  • میثم فکری
۱۲
تیر
اگر دیدی که روزی عاشقی، مستی، خرابی، واله ای، شاید که لاله یا که دیوانه، مست و هشیاری
،کناری، زیر بامی یا که سقفی، جنب دیواری یا که پرچینی... صدای آه می آرد...

 مرا آنگه به یاد آور!

  • میثم فکری
۲۷
خرداد
درست همین موقعها بود یعنی حول و حوش ساعت یک بامداد جمعه. به علیرضا می گفتم آیتم جبران خلیل جبران را پخش می کنیم و خودم ساکت می شدم تا حر فهایش را بشنوم.

در یکی از این آیتمها چنین گفته می شد: ما بسیاری از اوقات برای فرار از خلوت به جلوت فرار می کنیم و برای آنکه حساب را کف دست خودمان نگذاریم به حرفهای دم دستی دیگران پناهنده می شویم!

  • میثم فکری
۱۸
خرداد

این روزها زندگیمان دور باطل شده است. دغدغه مان شده پول توی جیبمان. و تا پول توی جیبمان زیاد می شود و جیب قلنبه، دیگر خبری از دغدغه نیست. پس جای کمک به دیگران چیست؟ راستی همین وسطهای حرفم این را بگویم که «اگر کسی به تو کمک کند معنایش این نیست که تو ناتوان شده ای. این یعنی کسی به تو فکر می کند!»

حالا این را رها کنیم، چند دقیقه فکر کنیم که آخرین باری که به جامعه ی خودمان، به پیشرفت کشورمان و کمک به دیگران فکر کرده ایم کی بوده است؟ و آخرین باری که به جیب و پول مربوط بوده، کی بوده است؟

من که از این فکر ناامید شده ام، شما را نمی  دانم!

  • میثم فکری